مقدمه: سال 1389 با تمامی لحظات نلخ و شیرینش گذشت و به خاطره ها پیوست. به لطف جواد وفای عزیز، مدیر وب سایت محترم سینمانگار قرار شد بهاریه ای بنویسم برای سال جدید. به این بهانه اما قصد دارم ده فیلم مهم سال 2010 سینما جهان را مختصری توصیف کنم تا شاید احیانا در تعطیلات نوروز با انتخابی شایسته به تماشای آثار سینمایی بنشینید. در این میان البته از چند فیلم مهم اما نه چندان خوب سال نیز سخن به میان آمده تا انتخاب ها برای مخاطبین راحت تر باشند:

 
1- «127 ساعت»( دنی بویل): هرگز امیدت را از دست نده

 
فیلم جدید دنی بویل ساختار و شمایلی غریب دارد. فیلمی بر اساس داستانی حقیقی در باب جوان کوهنوردی که پس از 127 ساعتی که دستانش زیر تخته سنگی گیر افتاده، با قطع دستانش زندگی خود را نجات می دهد. فیلم جدید دنی بویل فیلمی است در باب امید به زندگی. بویل در آخرین اثر خود با دکوپاژی پویا و البته فیلمبرداری مستند، حس توامان ترس و امید را به خوبی القا میکند. پس از فیلم متوسط «میلیونر زاغه نشین»، این بار دنی بویل با ساختاری مدرن و کاملا سینمایی به سراغ اثری رفته در ستایش زندگی اجتماعی و این تلاش تحسین آمیز منجر به ساخت اثری شده که تماشایش مطمئنا لذت بخش خواهد بود. فیلم بازی تامل برانگیز جیمز فرانکوی جوان را دارد که یکی از نقاط قوت اصلی آن است. موسیقی ای آر نیز میخکوب کننده است. اگر آستانه تحمل بالایی دارید و دوست دارید وجهه های غریب زندگی را به شکلی کاملا امروزی و سینمایی نظارخ گر باشید، اثر تماشایی بویل را از دست ندهید.
 

2- «قوی سیاه»(دارن آرنوفسکی): در انتظار تکامل

 
«قوی سیاه» چهارمین ساخته دارن آرنوفسکی در مقام فیلمساز است. اثری سیاه در باب پشت پرده نمایش باله ای که زندگی دختری بالرین با نام نینا سه یرز را دچار تحولی شگرف می کند. فیلم آرنوفسکی از آن جهت بدعتی در کارنامه سازنده اش محوب می شود که بر خلاف آثار پیشین وی هم در ساختار بصری و هم در گره و کشش داستانی، اثر کاملی است. «قوی سیاه» در کالبدی تریلر داستان سیری موهوم را روایت می کند که به شکلی دو سویه هم میتوان آنرا به سمت رستگاری خواند و هم به سمت قهقرا. آرنوفسکی با ترکیب غریب ساختار سینمای کلاسیک و سوررئالیسم معجونی نفس گیر خلق کرده که به شکل نگران کننده ای میخکوب کننده است. همه این ها در کنار بازی به یادماندنی ناتالی پورتمن و تلاش موفق وی برای ترسیم شمایل هراسناک نینا، فیلمی را شکل می دهند که تا مدت ها در ذهن مخاطب خواهد ماند و با قواعد ذهنی وی بازی می کند. «قوی سیاه» بدون شک آغازی است بر نوع دیگری از سینمای تریلر این سال های سینمای جهان. کارگردانی و فیلمبرداری مسحور کننده اثر البته از ضعف های ریز فیلمنامه می کاهند و جانی تازه به آن بخشیده اند. دارن آرنوفسکی پس از ساخت اثری ناهمگون با جهان بینی خاص وی با نام «کشتی گیر» بار دیگر ثابت می کند که هم چنان دغدغه های مهمی دارد و می تواند به بهترین شکل آنها را به تصویر بکشد.

 
3- «مشت زن»(دیوید او راسل): آغوش رفاقت در دام تکرار

 
فیلمی که حقیقتا تنها با بازی های بسیار خوب بازیگرانش نجات یافته. همه چیز بر مبنای کلیشه پایه ریزی شده. مردی برای امرار معاش خانواده و نجات برادرش ناچار به شرکت در مسابقات مشت زنی است. در این میان رابطه عاشقانه ای نیز میان وی و زنی شکل می گیرد و وی بر سر دوراهی درگیر سیری از وقایع می شود. باقی فیلم شامل خرده وقایعی است که تنها برای پر کردن نقاط خالی فیلمنامه تعبیه شده اند. به همه این ها اضافه کنید روایت خنثی و کاملا آشنا و تکراری انتخاب شده توسط کارگردان را که همگی فیلم را در حد متوسط نگاه می دارند. مهم ترین عامل نجات فیلم شخصیت های نسبتا جذاب با بازی های خوب بازیگران باتجربه آمریکایی است. از ایمی آدامز و مارک والبرگ گرفته تا حضور کاملا متفاوت کریستین بیل را.

 
4- «تلقین»(کریستوفر نولان): وقتی حقیقت دروغ می گوید

http://www.cinemanegar.com/files/articles/articles_760.jpg

 
فیلم جدید کارگردان بریتانیایی اما هنوز از نگاه اینجانب با فاصله بسیار نسبت به سایرین مهم ترین و بهترین اثر سال است. معیاری که البته چندان با آکادمی اسکار توافق نداشت. اثر جدید کریستوفر نولان چیزی فراتر از یک اثر سینمایی آن هم در مقیاس سال 2010 است. «تلقین» تلنگری است برای نسل بشر امروز. مردمانی که هنوز میان حقیقت و مجاز در نوسانند و نمی توانند یکی را بر دیگری ارجح بدانند. نولان در این کامل ترین ساخته خود، دست به کار بزرگی زده و اثری را خلق کرده که عمیق ترین مفاهیم فلسفی و انسانی را به اندازه فهم مخاطب عامش بیان می کند و از خاص ترین مخاطبان تا ساده اندیش ترین آنان را میخکوب می گرداند. فیلمی که حتی اکشن های جیمز باند وارش توجیهی دراماتیک دارد و این، تنها از ذهن فیلمسازی صاحب تفکر چون کریس نولان بر می آید. «تلقین» یکی از بدیع ترین آثار بیست سال اخیر چه در مضمون و چه در ساختار تصویری است و هم چون «باشگاه مشت زنی» فبنچر آغازی است بر سینمای پست مدرن دهه آتی. اثری به غایت حرفه ای و مملو از لحظات ناب سینمایی.
 

5- «حال بچه ها خوب است»(لیزا کالادنکو): اما تو باور نکن

 
فیلم جدبد کالادنکو از همان دسته آثاری است که به معضلات خانواده های آمریکایی می پردازند و هرسال نیز نماینده ای در مراسم اسکار دارند. فیلمی در باب خانواده ای که تا پیش از ظهور مردی در سیطره امن خانه زندگی آرامی دارند اما از آن هنگام دیگر چیزی سر جایش نیست. فیلم دو مزیت دارد که آن را از سقوط نجات داده؛ یکی بازی های فوق العاده بازیگران و دیگری فضاسازی های گرم و مجذوب کننده حاکم بر تک تک سکانس ها. فیلم ادعای چندانی در باب متفاوت بودن ندارد. فیلمنامه نقاط قابل تاملی برای کشش تماشاگر ندارد و وقایع از منطق درستی بهره نمی برند. اما شخصیت پردازی های همذات پندارانه که بازی بازیگران نیز جانی تازه به آنها بخشیده است، تماشاگر را تا انتها همراه خود می کند و این در میان انبوه فیلم های کسل کننده خانوادگی هالیوود غنیمتی بزرگ است.
 
6- «سخنرانی پادشاه»(تام هوپر): طعم شیرین پیروزی

http://www.cinemanegar.com/files/articles/articles_1143.jpg

 
مهم ترین فیلم غیر آمریکایی امسال که تمام جوایز اصلی اسکار را درو کرد یکی از بهترین ها نیز هست. اثر جدید تام هوپر بریتانیایی یک درام تاریخی تمام عیار است در باب زندگی شاهزاده جرج ششم که به دلیل لکنت زبانش و در آستانه یک سخنرانی حیاتی درصدد یافتن فردی است که بتواند تکلم صحیح را به وی بیاموزد. فیلمنامه «سخنرانی پادشاه» با وجود سادگی اولیه اش یکی از کامل ترین خطوط داستانی و روایات سینمایی سال را داراست. هوپر جوان به شکل تحسین برانگیزی تمام المان های مهم را جمع کرده و با دقت تمام و بدون اندک سکته ای داستانش را روایت می کند. از همین روست که می توان فیلم را یکی از خوش ساخت ترین و در عین حال دلنشین ترین آثار سال دانست. مهم ترین برگ برنده فیلم انتخاب لحنی طنزآلود برای ترسیم چنین موقعیت بحرانی است. فیلم در اکثر سکانس ها و در قاب هایی زنده، سیر بهبودی تکلم یورک را به تصویر می کشد و با پایانی امیدوارانه و البته درخشان، داستانش را به انتها می رساند. کالین فرث قطعا بهترین بازی سال را انجام داده و جفری راش نیز در متفاوت ترین تجربه سینمایی خود و با ترسیم شمایلی آرام، کاملا باورپذیر است. همه این عوامل یکی از کامل ترین و دوست داشتنی ترین  آثار تاریخی سالیان اخیر را بوجود آورده اند.
 

7- «شبکه اجتماعی»(دیوید فینچر): تلاش برای خاص بودن

http://www.cinemanegar.com/files/articles/articles_1213.jpg

 
فیلمی که تاکنون با تحسین های بسیار و جوایز متعددی از انجمن های مختلف  منتقدین مواجه شده. فینچر پس از تجربه گرایی های متفاوت در آثاری چون «زودیاک» و «بنجامین باتن» مجددا با این فیلم به دوران سابق فیلمسازی خود بازگشته. جزئیات در فیلم جدید فینچر حرف اول را می زند و میزانسن های چشم نواز و  البته کستینگ هوشمندانه بازیگران دست به دست هم داده اند تا «شبکه اجتماعی» فیلمی شود درخور قهرمان دنیای مجازی، مارک زاکربرگ یا همان موسس وب سایت جهانی فیس بوک. فینچر تمام جوانب را برای نیفتادن به ورطه تکرار آثار بیوگرافیکال مرسوم آمریکایی سنجیده و به شکل غریبی کاملا موفق شده است. و این موفقیت را مدیون روایت مدرن و البته بی طرفانه فیلمنامه آلن سورکین است. به همه این ها اضافه کنید بازی های عالی بازیگران جوان فیلم را. فیلم فینچر اگرچه بهترین اثر وی محسوب نمی شود، اما فیلم فوق العاده ای است در باب قهرمانی خاکستری که همه چیز را فدای اتوپیای ذهنیش می کند.

 
8- «داستان اسباب بازی 3»(لی آنکریچ): ادیسه نوین اسباب بازی!

http://www.cinemanegar.com/files/articles/articles_83.jpg

 
کمتر مواقعی پیش می آید که قسمت های مابعد اول یک تریلوژی به اندازه اولی موفق از کار در آیند. امسال اما این تنها انیمیشن کاندید بهترین فیلم، یک دنباله خارق العاده و نوستالژیک است برای انیمیشنی خاطره انگیز. «داستان اسباب بازی 3» یک غافلگیری تمام عیار است. انیمیشنی ساده که سرشار از مفاهیمم عمیق انسانی است و الگویی داستانی حتی برای بسیاری از فیلم های سینمایی جهان! همه چیز سر جای خود قرار گرفته است. از سیر داستانی کاملا جذاب فیلم بگیرید تا یکی از بهترین پایان بندی های ده سال اخیر انیمیشن ها را. انیمیشنی با یک دنیا خاطره و عواطفی ناگسستنی.

 
9- «شهامت واقعی»(برادران کوئن): وسترن با چاشنی ناب کوئنی...

http://www.cinemanegar.com/files/articles/articles_1170.jpg

 
پس از ناکامی فیلم یک مرد جدی -یکی از متفاوت ترین آثار کوئن ها در سالیان اخیر- در مراسم اسکار سال گذشته، اکنون برادران کوئن با وسترنی خوش ساخت و البته هیجان انگیز به عالم سینما بازگشته اند. «شهامت واقعی» فیلمی است در باب انتقام و تقابل آن با انسانیت. جوئل و اتان کوئن یکی از مهم ترین ایرادات آثار اخیر خود را مرتفع کرده اند و با ریتمی مناسب و تدوینی پویا، اثری یکدست خلق کرده اند که به راحتی با مخاطب ارتباط برقرار می کند. فیلم البته بازسازی وسترنی است با همین نام اما برادران کوئن با افزودن چاشنی کمیک خود بر فیلمنامه و تغییر راوی داستان، اثری به مراتب بهتر را عرضه کرده اند. جف بریجز در نقش روستر بازی بسیار چشمگیری دارد و مت دیمون نیز بازی خوبی ارائه می دهد. غافلگیری فیلم اما از آن هایلی استنفیلد 14 ساله است که با بازی خیره کننده و برون گرای خویش چشم ها را خیره کرده و البته کاندیداتوری اسکار را نیز برایش به ارمغان آورده است. برادران کوئن فیلمی ساخته اند برای اقشار متفاوتی از مخاطبان. این فرصت را باید به فال نیک گرفت.

 
10- «استخوان زمستان»( دبرا گرانیک): در جستجوی آبروی از دست رفته

 
غافلگیرکننده ترین اثر مستقل سینما آمریکا در سال 2010 اما قطعا فیلم «استخوان زمستان» است. فیلمی که جایزه بهترین فیلم جشنواره ساندنس سال گذشته را دریافت کرد و تحسین های بسیاری را از منتقدین آمریکایی دریافت کرد. داستان زندگی دختری حاشیه نشین که برای بازگرداندن آبروی خانواده در آستانه فروپاشیش دست به هر کاری می زند. ساختار ساده فیلم کاملا با داستان ساده اما درگیرکننده اش مطابقت دارد. بزرگ ترین نقطه عطف فیلم نیفتادن در ورطه شعار و کلیشه است. تلاش گرانیک برای نمایش عریان آنچه بر زاغه نشینان آمریکایی می گذرد، تحسین برانگیز و سرشار از جزئیات است. و البته نمی توان از بازی عالی بازیگر مستعدی چون جنیفر لارنس گذشت که از بخت های جایزه بهترین بازیگر زن نیز هست. فیلم شانس چندانی برای پیروزی ندارد اما جسارت و جدیت فیلمساز در نمایش صادقانه این قشر، به یادماندنی است و شایسته تقدیر.