افتخاری دیگر برای گروه مانتره (سخن مقدس )


به نام خالق خلاقیت



افتخاری دیگر برای گروه مانتره


آقایافشین علی اصفهانی در راستای اهداف گروه و باتجربه حضور دربرنامه یک راه تازه که در سال 1390 از شبکه 2 سیماپخش می شد دوباره برای این گروه افتخار آفرینی می کند از تاریخ 1391/02/23راس ساعت 19:55دفیقه بابرنامه آب و آینه و باز هم از شبکه 2 سیما  منتظر هنرمندی این هنرمند عزیز باشد


حامد جلال زاده هم به برنامه آب و آینه پیوست


حامد جلال زاده

حامد جالال زاده هم که پیش از این با حضور در برنامه یک راه تازه که در سال 1390 از شبکه 2 مهمان خانه های شما شده بود امسال هم در کنار افشین علی اصفهانی در برنامه آب و آینه از تاریخ 1391/02/26دوباره مهمان خانه های شما خواهند شد

با آرزوی موفقیت برای این هنرمندان عزیز و همه دوستان در گروه هنری مانتره

با هفت فیلم پرتماشاگر تاریخ سینما آشنا شوید +عکس

با هفت فیلم پرتماشاگر تاریخ سینما آشنا شوید +عکس«برباد رفته»، «جنگ ستارگان»، «ئی تی»، «تایتانیک» و...
با هفت فیلم پرتماشاگر تاریخ سینما آشنا شوید +عکس
تاریخ درج : ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۱
سرفصل : در حاشیه سینما   |   منبع خبر : وب سایت تخصصی سینمایی سینمانگار
خلاصه مطلب : فهرست پرتماشاگرترین فیلم های تاریخ سینما چندان ربطی به پرفروش ترین فیلم های تاریخ سینما ندارد. فهرست هفت فیلم پرتماشاگر تمام تاریخ را مرور می کنیم و خواهید دید که پرفروش ترین فیلم تاریخ یعنی «آواتار» جایی در این فهرست ندارد.

فهرست پرتماشاگرترین فیلم های تاریخ سینما چندان ربطی به پرفروش ترین فیلم های تاریخ سینما ندارد. فهرست هفت فیلم پرتماشاگر تمام تاریخ را مرور می کنیم و خواهید دید که پرفروش ترین فیلم تاریخ یعنی «آواتار» جایی در این فهرست ندارد:


1- «برباد رفته» (کارگردان ویکتور فلمینگ، بازیگران: ویوین لی، کلارک گیبل، الیویا دوهاویلند – 1939)


فیلم پر طول و تفصیلی که شخصیت هایش در گذر بیش از 80 سال همچنان در فرهنگ عامه سینما دوستان جای دارد. این سوپر پروداکشن افسانه ای با یک ماجرای رمانس جذاب در پس زمینه جنگ های داخلی آمریکا در اکران اول و دوم خود 198 میلیون دلار فروش کرد که با حساب نرخ تورم معادل 3/1 میلیارد دلار امروز خواهد بود. آن هم فقط در اکران آمریکا.


2- «جنگ ستارگان» (کارگردان: جورج لوکاس، بازیگران: مارک هامیل، هریسون فورد، کری فیشر، الک گینس – 1977)


منظومه کودکانه جورج لوکاس در سال 77 ساخته شد و به سرعت وارد فرهنگ تماشاگران در سراسر جهان شد. 5 دنباله این فیلم هم پرفروش بوده اند، اما قسمت اولش در اکران های متعددش تا امروز 1/1 میلیارد دلار فقط در آمریکا فروش داشته است.


3- «آوای موسیقی» (کارگردان: رابرت وایز، بازیگران: جولی اندروز، کریستوفر پلامر – 1966)


موزیکال شیرین و کودکانه رابرت وایز که دل از دل میلیون ها تماشاگر در سرتاسر جهان ربود. داستان یک پرستار بچه و هفت کودک یک اشرفزاده اتریشی در هنگامه جنگ دوم جهانی. اشک ها و لبخندها با احتساب نرخ تورم 954 میلیون دلار فروش داشته است.


4- «ئی تی» (کارگردان: استیون اسپیلبرگ – بازیگران: درو باریمور و... 1982)


فانتزی کودک پسند اسپیلبرگ که ثابت می کند این کارگردان از چه سحر و جادویی در روایت داستان های فانتزی برخوردار است. این فیلم در هنگام اکران تمام رکوردهای فروش را جا به جا کرد اما بعدها با احتساب نرخ تورم میان سال ساخت «جنگ ستارگان» و «ئی تی» مشخص شد که فیلم لوکاس تماشاگران بیشتری از فیلم اسپیلبرگ داشته است.


5- «ده فرمان» (کارگردان: سیسیل ب. دومیل – بازیگران: چارلتون هستون و... 1956)


فیلم تاریخی پرتجمل و هالیوودی بر مبنای زندگی حضرت موسی که در دوران اوج رونق سینمای تاریخی ساخته شد. فیلمی سطحی که با استفاده از جلوه های ویژه خوب (با مقیاس آن زمان) و شهرت داستان حضرت موسی با استقبال میلیون ها تماشاگر در سراسر جهان رو به رو شد. با نرخ تورم امروز میزان فروش این فیلم 869 میلیون دلار محاسبه می شود.


6- «تایتانیک» (کارگردان: جیمز کامرون – بازیگران: لئونارد دی کاپریو، کیت وینسلت – 1997)


یک رمانس باشکوه بر بستر فاجعه غرق کشتی تایتانیک. قدرت واقع نمایی کامرون و جلوه های ویژه مسحورکننده فیلم در کنار داستان نوجوان پسند آن فروشی رویایی را برای آن رقم زد. فیلم بعدها عنوان پرفروش ترین فیلم تاریخ سینما را به دیگر فیلم کامرون یعنی آواتار باخت اما با احتساب نرخ تورم تایتانیک هنوز هم تماشاگر بیشتری داشته است. فروش فیلم با احتساب تورم این سال ها و قیمت بلیت فعلی حدود 875 میلیون دلار محاسبه می شود.


7- «آرواره ها» (کارگردان: استیون اسپیلبرگ – بازیگران: ریچارد دریفوس، روی شایدرو... (1975)


تریلر ترسناک اسپیلبرگ درباره حضور یک کوسه غول پیکر در ساحلی پرتردد در کالیفرنیا. تسلط اسپیلبرگ جوان در تزریق وحشت و اضطراب به تماشاگران سنگ تمام می گذارد و در عین حال از شخصیت پردازی مناسب کاراکترهایش غافل نمی شود. این فیلم مقدمه ای بود بر سلطنت اسپیلبرگ بر سینمای عامه پسند هالیوود. این فیلم پرتماشاگر اگر امسال اکران می شد باتوجه به تفاوت نرخ بلیت به فروش 850 میلیون دلاری آن هم فقط در آمریکا دست می یافت.

(بقیه فهرست: «دکتر ژیواگو»، «پسر جنگل»، «سفید برفی»، «بن هور»، «101 سگ خالدار»، «جن گیر»، «آواتار»، «جنگ ستارگان قسمت دوم» و...)
 

منبع: هفت صبح

آدرس وب سایت سریال «پوریای ولی» +فراخوان جذب و انتخاب بازیگر این پروژه

آدرس وب سایت سریال «پوریای ولی» +فراخوان جذب و انتخاب بازیگر این پروژهدرپی درخواست های مکرر شما مخاطبین عزیز؛
آدرس وب سایت سریال «پوریای ولی» +فراخوان جذب و انتخاب بازیگر این پروژه
تاریخ درج : ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۱
سرفصل : تلویزیون   |   منبع خبر : وب سایت تخصصی سینمایی سینمانگار
خلاصه مطلب : «پوريای ولی» نام مجموعه عظيم تلويزيونی است كه به كارگردانی مسعود جعفری جوزانی و سفارش مركز سيما فيلم ساخته خواهد شد.


به گزارش سینمانگار، «پوريای ولی» نام مجموعه عظيم تلويزيونی است كه به كارگردانی مسعود جعفری جوزانی و سفارش مركز سيما فيلم ساخته خواهد شد.

اين سريال شرح حال زندگی پر تحرک "پوريای ولی" پهلوان نامدار ایرانی در قرن هفتم و هشتم هجری (اواسط دوران ايلخانی) می باشد.

در فراخوانی که در وب سایت پروژه «پوريای ولی» جهت جذب و انتخاب بازیگر منتشر شده، آمده است:

شركت جوزان فيلم به عنوان تهيه كننده پروژه «پوريای ولی» در نظر دارد از سراسر كشور ۱۰۰ نفر از جوانان (مرد) بين سنين ۱۶ تا ۲۳ سال را جهت آموزش و برای بازی در سريال «پوريای ولی» انتخاب كند.

فیلم‌برداری سريال ياد شده به مدت حدود دو سال پس از اتمام دوره آموزشی افراد منتخب به طول خواهد انجاميد.

جوزان فيلم متعهد است كه شرايط آموزش داوطلبان را فراهم نمايد و اين بدان معنی است كه تمام هزينه های دوره آموزش به عهده جوزان فيلم است. منتخبين نيز طی قراردادی كه بين آنها و جوزان فيلم بسته خواهد شد متعهد خواهند بود طبق شرايطی كه در فراخوان ذکر شده با جوزان فيلم همكاری كنند.

لازم به ذكر است افراد پس از اتمام دوره فیلم‌برداری سريال «پوريای ولی»، تا سه سال فقط با تاييد و نظارت جوزان فيلم حق همكاری با ساير پروژه های سينمايي را خواهند داشت.

زمان ثبت نام برای فراخوان از سیزدهم ارديبهشت ۱۳۹۱ تا سی و یکم ارديبهشت ۱۳۹۱ خواهد بود و مهلت ثبت نام تمديد نخواهد شد.

از تاريخ پايان فراخوان به مدت ۶۰ روز هيات انتخاب كه شامل هفت نفر از استادان هنرمند كشور می باشند، از بين تمامی افراد متقاضی برگزيدگان را انتخاب خواهند كرد، و بعد از پايان اين دوره از طرف جوزان فيلم از طريق ايميل يا تلفن با اين افراد تماس گرفته خواهد شد.
 

نشانی وب سایت پروژه «پوریای ولی»:

http://www.pouryayevali.com


ناگفته‌های مرگ و تدفین ايرج قادری از زبان رفيق 50 ساله‌اش، سعيد مطلبی/ ما آنقدرها هم بی‌صاحب نيستيم

ناگفته‌های مرگ و تدفین ايرج قادری از زبان رفيق 50 ساله‌اش، سعيد مطلبی/ ما آنقدرها هم بی‌صاحب نيستيمناگفته‌های مرگ و تدفین ايرج قادری از زبان رفيق 50 ساله‌اش، سعيد مطلبی/ ما آنقدرها هم بی‌صاحب نيستيم
تاریخ درج : ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۱
سرفصل : در حاشیه سینما   |   منبع خبر : وب سایت تخصصی سینمایی سینمانگار
خلاصه مطلب : چه كسي باور مي‌كرد تعداد تشييع‌كنندگان ايرج در مراسم خاكسپاري‌اش از تعداد كساني كه در يك نصفه روز به ديدنش مي‌آمدند كمتر باشد


روزنامه اعتماد: بعدازظهر بود كه تهمينه از بابلسر تلفن كرد و گفت دارند ايرج را با آمبولانس مي‌آورند تهران و گفت كه خودش با ماشين از پس آمبولانس در راه است؛ ‌اما تعطيلات نوروز است و جاده شلوغ و نمي‌داند كه مي‌تواند سايه به سايه آمبولانس بيايد يا نه و خواست كه به بيمارستان بروم و وقتي ايرج را آوردند تحويلش بگيرم، بالاخره مريض بايد صاحبي داشته باشد.
 
 
پرستار صدايش كرد:
 
- آقاي قادري، امروز چه روزيه؟
 
مي‌خواست درجه هوشياري‌اش را بفهمد. اما چشم‌هاي ايرج همچنان بسته ماند و جوابي نيامد. پرستار با صداي بلندتر و تحكم بيشتر پرسيد
 
- امروز چه روزيه آقاي قادري؟
 
هراسان چشم‌هايش را گشود، با ترس و واهمه آن را به پرستار دوخت، پيشاني‌اش چين برداشت، ابروهايش را درهم كشيد و همچون ماهي افتاده بر خاك چند بار دهانش را باز و بسته كرد. بعد از بازداشتش در سي و چند سال پيش كه بر اثر يك سوءتفاهم تا دم مرگ هم پيش رفت، حالتش اين‌گونه شده بود، حالا ديگر از صداهاي اينچنين با تحكم و شديد و هر نوع پرسش و سوال دچار اضطراب مي‌شد، چانه‌اش لرزيد و به زحمت و دشواري زمزمه كرد:
 
- سه‌شنبه
 
با نگاهي صادقانه به پرستار چشم دوخت تا به او بباوراند كه در جواب دادن صادق بوده و دروغ نگفته است. پرستار سر تكان داد، چيزي روي برگه‌يي نوشت، تخت را دور زد و وقتي از كنار من مي‌گذشت نجوا كرد:
 
- درجه هوشياريش پايينه.
 
درست مي‌گفت. شنبه بود، نه سه‌شنبه.
 
تهمينه رفته است تا صورتحساب بيمارستان را بدهد. از روزي كه بستري شد، دائم مي‌گويند كه ورقه بيمه تكميلي‌اش را مي‌آورند، كه هنوز نياورده‌اند؛ گفتند امروز، بعد فردا، پس‌فردا، شنبه، دوشنبه. اما ورقه بيمه نيامد كه نيامد بعد گفتند صورتحساب بيمارستان را بدهيد كه ما پول به حساب بيمارستان بريزيم كه تهمينه مخالفت كرد. اصرار كردند و دوباره پيغام فرستادند كه آماده‌اند پول بيمارستان را بپردازند و آخر سر داد تهمينه درآمد كه:
 
- آقاجان چه اصراري داريد محتاج‌پروري كنيد؟ من احتياج ندارم، شوهرم هم احتياج ندارد. شوهر من يك دفترچه بيمه دارد كه حق قانوني اوست، آن را بدهيد، پولتان را مي‌خواهيم چه كار؟ اما هنوز دفترچه بيمه نيامده و حالا تهمينه رفته است تا صورتحساب بيمارستان را بپردازد. ايرج خواب است، خواب كه نه، بيهوش است. ديگر كمتر چشم باز مي‌كند و اگر هم چشم باز كند كسي را نمي‌شناسد. اين بار ديگر مثل دفعات پيشين نبود كه چند روزي بستري شود، جاني بگيرد و از بيمارستان به خانه منتقل شود.
 
اين بار روز به روز هوشياريش كمتر شده و حالش بدتر.
 
اين روزها ديگر حتي مرا هم نمي‌شناسد و فقط به صداي تهمينه عكس‌العمل نشان مي‌دهد، گويي اين صدا تنها رشته ارتباطي او با اين دنياست. اما خودش هيچ‌وقت آرام نيست. دائم درهم كشيده است. گويي كه همواره در حال يادآوري صحنه‌هاي مختلف زندگي است و بعد، ناگهان يكباره چشم مي‌گشايد. با حيرت و اميد نگاهش مي‌كنم. روزهاست كه فقط منتظر معجزه‌ايم و با نگاهي كه هوشيار مي‌نمايد، نگاهم مي‌كند، اميدوارانه و با شوق مي‌گويم: سلام.
 
سعي مي‌كند كه سر تكان دهد و نمي‌تواند و بعد با حسرت و صدايي كه به زحمت شنيده مي‌شود مي‌گويد:
 
- خيلي بي‌صاحبيم.
 
دوباره چشم مي‌بندد و به خواب مي‌رود.

از مسوولان وزارت ارشاد خبري نيست. هنوز كسي به ديدن ايرج نيامده است. در گرماگرم دفترچه بيمه و در ساعات پس از 8 شب. ظاهرا مديرعامل فارابي با دو سه نفر همراه به ملاقات مي‌آيند، ملاقات بامزه‌يي است. ديدن بيمار نيمه‌هوشيار، در ساعت 9 شب و فقط همين. توقعي هم نيست. ظاهرا ما از نسلي هستيم كه مرده ما بيشتر طالب و خواستار دارد يا حداقل قابل تحمل‌تر است و حالا دو تا و نصفي مانده‌ايم كه يكي‌مان هم دارد مي‌رود.
 
ايرج در آن لحظه كوتاه هوشياري حرف درستي زد؛ سال‌هاست كه ما بي‌صاحبيم.
 
 
ساعت 4:30 صبح بود كه تهمينه تلفن كرد. از شب قبل خبر مرگ ايرج روي اغلب سايت‌ها و خبرگزاري‌ها رفته بود اما صحت نداشت. ايرج ساعت 4 صبح يكشنبه هفدهم ارديبهشت تمام كرد. ساعت 5 صبح بيمارستان بودم. تهمينه ديرتر آمد. كارهاي مقدماتي زيادي داشت كه بايد انجام مي‌داد. تلفن به چند قوم و خويش و تدارك زمينه براي مراسمي كه در راه بود.
 
روي تختي در آي‌سي‌يو طبقه اول بيمارستان مهراد، ايرج جدا از تمام لوله‌ها، سرم‌ها، ماسك اكسيژن، كيسه‌ها و ساير وسايل پزشكي كه در اين سي و چند روز در ميان آنها اسير بود، آسوده و آزاد چشم‌ها را بسته بود. به نظر باوركردني نمي‌آمد كه صورتش اين همه آرام، بدون اضطراب و اين همه واقعي باشد. اگر مرگ رنگي دارد، يا حس و حال خاصي دارد يا علامتي دارد، در صورت ايرج هيچ نشانه‌يي از مرگ نبود. نوعي آسودگي در صورتش به چشم مي‌خورد.
 
حالا ديگر تمام شده بود، آن همه سختي، آن همه درماندگي، آن همه نگراني، ‌دلواپسي، تحقير، طعنه، ترس، بي‌احترامي و اميدهاي واهي به آن همه آدم كه اسم‌شان را گذاشته بود «كليد جادو» كه مي‌آمدند. وعده مي‌دادند كه كارش را درست مي‌كنند. به فلان كس يا فلان مقام ارتباطش مي‌دهند فيلمش را از توقيف دربياورند، پروانه فيلمسازي‌اش را دوروزه مي‌گيرند، فيلمنامه‌اش را به تصويب مي‌رسانند، مثل بقيه تهيه‌كننده‌ها و كارگردان‌ها برايش وام فيلمسازي فراهم مي‌كنند و چه و چه و چه.
 
اما بعد كلاهش را برمي‌داشتند، سركيسه‌اش مي‌كردند و... مي‌رفتند. حالا ديگر واقعا همه چيز تمام شده بود. چقدر اين صورت آرام است.
 
جنازه ايرج قادري در يك آمبولانس سياهرنگ در پيشاپيش كاروان و چند اتومبيل با تعدادي اندك سرنشين در پشت سر آن، كل تعداد سرنشينان اتومبيل‌ها، به اندازه تعداد يك رديف صندلي سينما نيست.
 
چه كسي باور مي‌كرد تعداد تشييع‌كنندگان ايرج در مراسم خاكسپاري‌اش، از تعداد كساني كه در يك نصفه روز به ديدنش مي‌آمدند كمتر باشد. هميشه باور داشتم كه ايرج مظلوم است اما امروز بيشتر غريب به نظر مي‌آمد.
 
ستار اوركي كه پشت فرمان بود پرسيد:
 
-‌ آخه چرا اينطوري؟
 
- خواسته همسرش است.
 
سعي مي‌كنم اين خواسته تلخ را خودم باور كنم، سعي مي‌كنم حداقل براي خودم توجيهي براي آن پيدا كنم، سعي مي‌كنم بپذيرم كه در يك مراسم تشييع جنازه - واقعي- شركت دارم. سعي دارم مطمئن شوم كه همه اين صحنه‌ها واقعي است و نه صحنه‌هاي ساختگي از يك فيلم... اما نمي‌دانيم چرا هيچ چيز سر جاي خود نيست. چرا همه چيز همچون يك كابوس است - آشفته‌واريم.
 
تصاوير واقعي نيست... بيشتر به يك فيلم بنجل و بي‌سر و ته شبيه است. با فيلمنامه‌يي ناقص و بي‌منطق. اما فقط يك اشكال دارد... فيلم و فيلمنامه نيست تا بتوان صحنه‌هايي از آن را حذف كرد... زندگي واقعي است و از زندگي واقعي به آساني نمي‌توان صحنه‌يي را چيد و دور انداخت .... صحنه بايد ادامه پيدا مي‌كرد - و ادامه پيدا كرد - وارد جايي شديم به اسم بهشت سكينه - آن سوي جايي به اسم كمال‌آباد- آن سوي... حالا چه اهميتي دارد كه وارد كجا شديم، به هر حال قطعه هنرمندان بهشت زهرا نبود. حالا ديگر فاصله بين دو مرد كوچه مردها- فاصله بين فردين و ايرج قادري، خيلي زياد شده بود- حتي بيشتر از فاصله بين علي بلبل و قاسم رئيس.
 
ايرج در غسالخانه بود كه فرج حيدري تلفن كرد. زار مي‌زد و التماس كه تو رو خدا دست نگه داريد. گفتم با من نيست و در اختيار من هم نيست. تصميم همسرش است، خواست با تهمينه صحبت كند و علت اين تصميم را بپرسد. اما تهمينه تلفن را نگرفت و صحبت هم نكرد. بعد يدالله شهيدي تلفن كرد. بعد حسين فرحبخش، مرتضي شايسته و همگي متعجب و ناباور. اما جواب من همان بود. از مراسم ديگر پرسيدند. آن هم تكليفش معلوم است. قرار نيست مراسم، عمومي باشد. هزينه مراسم به موسسه محك پرداخت شده است و... تمام. طوري سوال و جواب مي‌كنند كه انگار من مسوول اين تصميمات هستم.نمي‌توانم جوابي بدهم.
 
احد لساني و يك نفر ديگر دو سر جنازه را مي‌گيرند و ايرج را درون هيولايي كه دهان گشوده است جا مي‌دهند. مردي ميانسال صحنه را كارگرداني مي‌كند.
 
- بچرخانيدش رو به قبله.
 
ايرج را مي‌چرخانند.
 
- صورتشو بذارين رو خاك
 
صورت بر خاك قرار مي‌گيرد... نه مثل فيلم برزخي‌ها. در تابش نور از پشت و درخشش موها در تلالو آفتاب.
 
بلكه در تاريكي و درون گور.
 
-‌ تكانش بدهيد.
 
احمد لساني شانه‌اش را مي‌گيرد و تكان مي‌دهد و مرد، كلمات تلقين را آغاز مي‌كند.
 
-‌ افهم يا ايرج. ابن علي‌اكبر. افهم.
 
سعي دارم بفهمم چه اتفاقي دارد مي‌افتد، آيا صحنه‌يي كه شاهد آن هستم واقعي است؟ آ‌يا اين ايرج قادري است؟
 
اين همان رفيق 50 ساله من است؟ اين مراسم خاكسپاري اوست؟
 
چرا آنقدر بد بازي مي‌كند؟ چرا صحنه آنقدر حقير است؟ چرا همه چيز غيرعادي است.
 
احمد لساني سعي دارد با صداي مردي كه تلقين مي‌گويد ايرج را تكان دهد اما او سنگين است و به سختي تكان مي‌خورد.
 
گويي نمي‌خواهد آرام بگيرد، گويي از اين همه تكان خوردن به دست اين و آن و آخر سر به دست احمد لساني خسته شده است... گويي فقط مي‌خواهد بخوابد... همه چيز تلخ است. تلخ است. تلخ است.
 
داريم برمي‌گرديم. ساعت 11 است. يك ساعت قبل از ظهر روز يكشنبه هفدهم ارديبهشت.
 
«هفت ساعت از آخرين تپش قلب ايرج قادري تا خفتن زير خاك سرد بهشت سكينه».
 
اين احتمالا يك ركورد است!!
 
پنجره اتومبيل را باز كرده‌ام تا باد به صورتم بخورد... مثل خوابگردها شده‌ام. گويي روزها طول خواهد كشيد تا از خواب به در آيم و باور كنم كه صحنه‌هاي غير قابل باوري در نمايش زندگي وجود دارد كه به شدت و به طرز چندش‌آوري واقعي است و آنقدر واقعي است كه باور كني حقيقت است و نه دروغ. ستار اوركي دوباره مي‌پرسد:
 
-‌ آخه چرا اينجوري؟
 
ديگر حوصله‌ام را سر برده است. گويي جز اين سه كلمه، امروز اين مرد هيچ چيز ديگري بر زبان ندارد. نگاهش مي‌كنم. پشت فرمان در حال رانندگي است اما صورتش غرق اشك است. آرام مي‌گويم:
 
- ميدوني ما خيلي بي‌صاحبيم؟
 
-چي؟
 
آه مي‌كشم.
 
- هيچي
 
وقتي عكس‌هاي فيلم برزخي‌ها را از سردر سينماها پايين مي‌كشيدند، من و ايرج، آن سوي خيابان روبه‌روي يكي از سينماها داخل اتومبيل نشسته بوديم و به مرداني مي‌نگريستم كه با شعار و ناسزاگويان، آفيش‌ها و پلاكاردها را پاره مي‌كردند و بر زمين مي‌ريختند. فريادي و ناسزايي و پس از آن تكه‌هاي صورت فردين بود بر زمين و سپس فريادي ديگر و ناسزايي ديگر و جوي آبي كه تكه‌هاي صورت ملك‌مطيعي را مي‌برد و بعد صورت و عكس ايرج قادري و بعد...
 
رنگ ايرج مثل گچ سفيد شده بود. مثل يك مرده. لب‌هاي كبودش مي‌لرزيد در پي گفتن كلمه‌يي كه پيدايش نمي‌كرد. دستم را روي دستش گذاشتم تا آرامش كنم. دلداري‌دهنده گفتم:
 
-درست ميشه، نميذاريم حاصل زحمتمون اينجوري نابود بشه. يه نامه مي‌نويسيم به...
 
صداي خسته و خفه‌اش كلامم را بريد. انگار كلمه‌يي كه در پي‌اش بود پيدا كرده بود...
 
نگاهم نكرد. فقط لب‌هايش جنبيد و اين بار با صدا و به همراه قطره‌يي اشك كه بر گونه‌اش حركت مي‌كرد:
 
- خيلي بي‌صاحبيم
 
 
مرد بي‌صاحب را چال كرديم و برگشتيم. با يك ركورد استثنايي. هفت ساعت از آخرين نفس تا اولين سفارش:
 
- افهم يا ايرج... ابن علي‌اكبر... افهم
 
تمام شد و رفت؛ يكي از آن دو نفر و نصفي هم پريد. خيال دوستان، دوستداران، دشمنان، رقيبان، حسودان، مرده‌خوران، زنده‌خوران... خيال همه راحت. شهر امن و امان است؛ ايرج قادري رفت.
 
 
هنوز به خانه نرسيده بودم كه تلفن‌ها شروع شد. مرتضي شايسته، سعيد سلطاني، زرين‌كوب، مهدي صباغ‌‌زاده، حسين فرحبخش و همه در اعتراض.
 
- آقا آخه چرا؟ چرا اين طوري؟
 
و بعد تلفن از سوي كساني كه نمي‌شناختم. آدم‌هايي كه نام و فاميل همه‌شان يكي بود: دوستدار ايرج . ساعتي بعد امانم بريده شد. از توضيح دادن، توجيه‌ كردن، راست و دروغ به هم بافتن خسته شده بودم، نمي‌دانستم چه بگويم. جواب اين همه آدم معترض را چگونه بدهم.
 
 
صدايش خش‌دار بود و لهجه‌اش جنوبي. مي‌گفت بچه آبادان است. نامش يا زاير صالح يا صالح زاير يا چيزي شبيه اين بود. فرياد مي‌زد، گريه مي‌كرد، تهديد مي‌كرد:
 
- خيالت چه‌كارشي؟ رفيقي كه باش. صاحبش كه نيستي. به چه اجازه اين جوري بردي چپانديش تو خاك؟ بي‌صاحب گير آوردي؟
 
بدون يك كلمه حرف فقط گوش مي‌دهم. مفصل‌تر از اين است كه بتوانم آنچه را كه گفت بازگو كنم اما اگر اصطلاح «له و لورده» معنايي داشته باشد و اگر بتوان با كلمات كسي را «له و لورده كرد» زاير صالح يا صالح زاير همين بلا را سر من آورد.
 
شام غريبان
 
اولين شب سفر بي‌بازگشت ايرج است. روي پله‌هاي حياط نشسته و به تاريكي چشم دوخته‌ام. ساعتي پيش مجبور شدم به مرتضي شايسته تلفن كنم و بخواهم كه فردا صبح با هم ملاقات كنيم.
 
مي‌خواهم پيشنهاد كنم كه از سوي دوستان و همكارانش مراسمي به يادش برگزار شود.
 
قضايا آن گونه پيش نرفت كه انتظار داشتيم. جماعتي بودند كه ناديده گرفته شده بودند. رفتيم در ناكجاآباد ايرج را به خاك سپرديم؛ غسل و نماز و نوحه و فاتحه و بعد خلاص...
 
گفتيم تمام شد و رفت. اما غروب نشده آدم‌هايي سر برآوردند. از اين سو و آن سو. از اين شهر و آن شهر از كارون تا ارس. از تبريز تا زاهدان. از هر طبقه و هر سن و هر جنسي كه با همه تفاوت‌هايشان در يك گفته مشترك بودند كه: ما را نمي‌توانيد ناديده بگيريد.
 
شب روي سرم خيمه زده است. اشك‌هايم بند نمي‌آيد. چشم‌هايم سرخ و خسته است. اما براي اولين بار در سرتاسر اين روز سراسر اندوه لبخند مي‌زنم و بعد آن سان كه انگار ايرج روبه‌رويم نشسته است نجوا مي‌كنم:
 
- هي پسر. ما آنقدرهام بي‌صاحب نيستيم.

 
هفدهم ارديبهشت 91

با ساختن اين فيلم دلپذير، اصغر فرهادی كاری كرد كه هيات‌های ديپلماتيک از آن عاجزند مريل استريپ به اصغ

مريل استريپ به اصغر فرهادی نامه نوشتبا ساختن اين فيلم دلپذير، اصغر فرهادی كاری كرد كه هيات‌های ديپلماتيک از آن عاجزند
مريل استريپ به اصغر فرهادی نامه نوشت
تاریخ درج : ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۱
سرفصل : اخبار سینما و تلویزیون در سایر رسانه ها   |   منبع خبر : وب سایت تخصصی سینمایی سینمانگار
خلاصه مطلب : مريل استريپ در نامه‌ای به اصغر فرهادی نوشت: «با ساختن اين فيلم دلپذير، اصغر فرهادي كاري كرد كه هيات‌هاي ديپلمات و اخبار روزنامه‌ها از آن عاجزند. او گذاشت تا ما خود را در آينه زندگي ديگران ببينيم و مخمصه‌هاي يكديگر را درك كنيم. مخمصه انسانيت مشترك‌مان را.


روزنامه شرق: گیسو فغفوری: «جدايي نادر از سيمين» تنها يك فيلم در سينماي ايران نيست، بلكه فرصتي است براي تكرار نام كشوري كه دوستش داريم در گوشه و كنار جهان، نه چون هميشه و از منظر متداول و مرسوم سياست‌هاي بين كشورها و حكومت‌ها، بلكه به عنوان نگاه مردمي كه مي‌شود دوست‌شان داشت و با آنها همدل بود. فيلم «جدايي...» با يا بي‌كارگردانش به اين سو و آن سوي جهان سفر كرد و از آن استقبال شد. سفرهاي جهاني اين فيلم از ايران آغاز شد و از جشنواره فيلم فجر، كمي بعدتر در سينماهاي ايران نشان داده شد و مردم از آن استقبال كردند و بعد اين حس مشترك به سراسر جهان منتقل شد تا مردم به تماشايش بنشينند و همچون ما بغض كنند، قاضي و راوي شوند و درگير شخصيت‌ها. به هر كشوري رفت، تحسين منتقدان و مردم را برانگيخت و برخي از هنرمندان به تحسين در گفت‌وگوها و محافل سينمايي اكتفا نكردند و به فرهادي نامه نوشتند. در روزهايي كه بحث جنگ با ايران پررنگ بود و هر روز خبري در اين‌باره منتشر مي‌شد و جنگ‌طلبان در رسانه‌هاي جهاني بر طبل جنگ عليه ايران مي‌كوبيدند، سخنان «اصغر فرهادي» به عنوان سازنده فيلم «جدايي» در اسكار و پيش از آن در گلدن‌گلوب، سخن از صلح بود، به نمايندگي از مردمي كه رسانه‌ها تصويري ديگر از آنان ارايه مي‌كردند. يكي از آنان كه به اصغر فرهادي نامه نوشت، «مريل استريپ» بود؛ بانويي كه 17 بار نامزد اسكار شده بود و سه بار برنده آن، بانويي كه لوح تقدير نامزدشدن فيلم «جدايي» در اسكار 84 را به «اصغر فرهادي» داده است. او در نامه‌اي نكته‌هايي را درباره اين فيلم بيان كرد كه زاويه ديدي ديگر را رو به اين فيلم مي‌گشايد و آن را نه به عنوان فيلم و اثر هنري، كه به عنوان تجلي يك اتفاق انساني در قالبي هنري مي‌ستايد. او چنين مي‌نويسد: «نمي‌دانم آيا اصغر فرهادي زماني كه فيلمش را مي‌ساخته آگاه بوده كه بر خلاف نام فيلم، تاثير جهاني «يك جدايي» مردم را به هم نزديك خواهد كرد؟! نزديك كردن ما و مردم ايران، تا از طريق داستان خانواده‌اي در حال گسست و پيچيدگي‌هاي اخلاقي و عاطفي‌شان، خانواده‌هاي ما و ايرانيان را به هم نزديك كند.» مريل استريپ در توصيف جزييات مطرح شده در كارگرداني اين فيلم مي‌نويسد: «او اين كار را با ظرافت انجام مي‌دهد، با ارايه تصويري صميمي از پيشخوان آشپزخانه‌اي در تهران يا با نشان دادن پرتره كوچكي از انيشتين يا نقاشي ديگري از وايت به نام دنياي كريستينا. او به ما اجازه همدردي با مردي را مي‌دهد كه به تازگي تركش كرده‌اند، جايي كه براي يافتن تنظيم درست ماشين لباسشويي در تكاپوست. او مي‌گذارد تا ما عمل دردناك و سرشار از عشق شست‌وشوي پدري پير را باز‌شناسيم و مي‌گذارد شوك حاصل از بازي كودكي كه پيچ دستگاه اكسيژن را باز و بسته مي‌كند و باز مي‌بندد و باز مي‌كند را حس كنيم. همچنان كه سرنوشت با زندگي ما در حال بازي است.» بانويي كه او را در اخلاق و ماندگاري در سينما تحسين مي‌كنند، چنين به رمزگشايي از فيلم «جدايي» مي‌پردازد: «او مي‌گذارد در خستگي مفرط قاضي‌اي سهيم شويم كه مي‌خواهد پنجره دفتر كم هوايي كه در آن تصميمات دشوار مي‌گيرد، چارتاق باز باشد:


-چه چيز هل دادن است، چه چيز ضربه زدن؟


-چه كسي پرت شد، چه كسي از حال رفت؟


-چه كسي دروغ گفته، چه كسي غيرقابل اطمينان است؟


-چه كسي خوب است، چه كسي بد؟


چگونه مي‌توان همه اينها را در جاي خود قرار داد؟ و ببينيد چه ميزان گذشت در دل مردمي است كه تحت قواعدي بي‌گذشت زندگي مي‌كنند.» استريپ فيلم «جدايي» را فراتر از تمام همه ابزاري دانست كه مي‌تواند كشورها را به هم نزديك يا از هم دور كند. او نامه‌اش را با چنين عباراتي پايان مي‌دهد: «با ساختن اين فيلم دلپذير، اصغر فرهادي كاري كرد كه هيات‌هاي ديپلمات و اخبار روزنامه‌ها از آن عاجزند. او گذاشت تا ما خود را در آينه زندگي ديگران ببينيم و مخمصه‌هاي يكديگر را درك كنيم. مخمصه انسانيت مشترك‌مان را. اين كنش، كنشي سياستمدارانه است. در دنيايي كه مسير تماشا در آن با بدبيني و تلخي مسدود است، نياز داريم تا هنرمندان تصوير را وضوحي بهتر ببخشند. ما به «يك جدايي» محتاجيم تا به هم نزديك‌مان كند.» اصغر فرهادي براي همان يك لحظه دلنشيني كه مردم زيادي را در ايران خوشحال كرد به عنوان چهارمين چهره مجله تايم از سوي مردم برگزيده شد. اين آغاز راهي است كه او به عنوان يك هنرمند در آن قرار گرفته است و تا اكنون نشان داده است كه اين مسير را با هوشياري ادامه مي‌دهد.



محکومیت دو و نیم میلیارد تومانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای‌ توقیف «سنتوری»

محکومیت دو و نیم میلیارد تومانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای‌ توقیف «سنتوری»محکومیت دو و نیم میلیارد تومانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای‌ توقیف «سنتوری»
تاریخ درج : ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۱
سرفصل : اخبار سینما و تلویزیون در سایر رسانه ها   |   منبع خبر : وب سایت تخصصی سینمایی سینمانگار
خلاصه مطلب : در پی توقیف اکران فیلم سینمایی «سنتوری» در زمان ریاستصفارهرندی در منصب وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، عوامل فیلم «سنتوری» به دیوان عدالت اداری شکایت کردند.

در پی توقیف اکران فیلم سینمایی «سنتوری» در زمان ریاستصفارهرندی در منصب وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، عوامل فیلم «سنتوری» به دیوان عدالت اداری شکایت کردند.
 
به گزارش آفاق؛ پس از اعلام خبر رفع توقیف فیلم «سنتوری» از سوی معاونت سینمایی به نقل از علیرضا سجادپور، مدیرکل اداره نظارت و ارزشیابی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت دهم  و پیگیری‌های عوامل فیلم دادگاه مربوطه اخیراً خسارت ناشی از توقیف این فیلم، پس از صدور مجوز از سوی وزارت ارشاد را تایید کرد و این وزارتخانه را مکلف به پرداخت ضرر و زیان ناشی از این توقیف کرد.
 
برپایه این خبر شنیده‌های خبرنگار آفاق حاکی از آن است که مبلغ ضرر و زیان ناشی از این توقیف 2 ونیم میلیارد براورد شده است.
 
قابل ذکر است؛ محمدحسین صفار هرندی در زمان ریاست خود بر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در باره این توقیف به روزنامه جام‌جم گفته بود: «فیلمنامه «سنتوری» در سال 81 با نامی دیگر به معاونت سینمایی ارائه شد اما به دلیل مشکلاتی که داشت نتوانست مجوز ساخت دریافت کند. اما حالا که فیلم ساخته شده، قابلیت نمایش عمومی ندارد. زیرا «برخی» معتقدند فیلم با فیلمنامه‌ای که مجوز گرفته متفاوت است.»؛ «فیلم «سنتوری» در حال حاضر قابلیت نمایش ندارد و تغییراتی هم که در آن اعمال شده مناسب نبوده است.»
 
فیلم «سنتوری» فیلمی ایرانی در ژانر درام است. این فیلم ساخته داریوش مهرجویی در سال ۱۳۸۵ خورشیدی است که به عقیده بسیاری از کارشناسان به سیاه نمایی علیه فضای داخل کشور ایران پرداخته است.
 
گفتنی است از بهرام رادان؛ گلشیفته فراهانی، مسعود رایگان؛ رویا تیموریان؛ مائده طهماسبی؛ نادر سلیمانی؛ مهیار پورحسابی؛ سیامک خواهانی؛ محمد سلوکی به عنوان بازیگران این فیلم می‌شود یاد کرد.


مذاکرات پایانی کامرون دیاز برای پیوستن به فیلم «مشاور» ریدلی اسکات

مذاکرات پایانی کامرون دیاز برای پیوستن به فیلم «مشاور» ریدلی اسکاتجهت ایفای نقش در کنار ستارگانی چون مایکل فاسبندر، براد پیت، پنه لوپه کروز و خاویر باردم؛
مذاکرات پایانی کامرون دیاز برای پیوستن به فیلم «مشاور» ریدلی اسکات
تاریخ درج : ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۱
سرفصل : سینمای جهان   |   منبع خبر : وب سایت تخصصی سینمایی سینمانگار
خلاصه مطلب : سریره طاهرافشار: "کامرون دیاز" در حال مذاکرات پایانی برای پیوستن به تیم بازیگری "ریدلی اسکات" کارگردان فیلم «مشاور» است.


به گزارش سینمانگار، به نقل از دیجیتال اسپای، "کامرون دیاز" در حال مذاکرات پایانی برای پیوستن به تیم بازیگری "ریدلی اسکات" کارگردان فیلم «مشاور» است.

اگر "دیاز" به این پروژه بپیوندد نقش دختری به نام "مالکینا" را ایفا خواهد کرد و در کنار بازیگرانی چون "مایکل فاسبندر"، "برد پیت"، "پنه لوپه کروز" و "خاویر باردم" به نقش آفرینی می پردازد.

داستان فیلم «مشاور» براساس فیلمنامه ای به نویسندگی "کورمک مک کارتی" خواهد بود و در آن "مایکل فاسبندر" نقش وکیلی را ایفا می کند که خود را با مسائل مواد مخدر درگیر می کند و "باردم" نقش رقیب او را بازی خواهد کرد.

«مشاور» اولین فیلمی است که براساس فیلمنامه ای از "مک کارتی" ساخته می شود. او پیش از این برای کتاب «جاده» توانسته بود جایزه پولیتزر را از آن خود کند. «سرزمینی برای پیرمردها نیست» دیگر کتاب مشهور "کورمک مک کارتی" است، که دست مایه ساخت فیلمی به همین نام توسط برادران "کوئن" قرار گرفت و فیلم برنده جایزه اسکار شد.

به گزارش سینمانگار، از آخرین کارهای "کامرون دیاز" که در نوبت اکران قرار دارد، فیلم «چه انتظار داری وقتی انتظار می کشی» را می توان اشاره کرد که در آن با "جنیفر لوپز"، "الیزابت بنکس"، "کریس راک" و "دنیس کوائد" همبازی است.

«چه انتظار داری وقتی انتظار می کشی» قرار است در 18 ماه می در سراسر آمریکا و 25 می در انگلستان اکران شود.

به گزارش سینمانگار، درام علمی تخیلی و سه‌ بعدی «پرومته» جدیدترین ساخته "ریدلی اسکات" است که تابستان بر پرده سینماهای جهان خواهد رفت.

"چارلیز ترون"، "نومی راپاس"، "مایکل فاسبندر" و "گای پیرس" از جمله بازیگرانی هستند که در «پرومته» به ایفای نقش پرداخته اند.

«بليد رانر»، «تلما و لوئيز» و «گلادیاتور» از جمله مهمترین فیلمهای ساخته شده توسط "ریدلی اسکات" است.

 

گزارش سینمانگار از جلسه نقد و بررسی فیلم «نارنجی پوش»

گزارش سینمانگار از جلسه نقد و بررسی فیلم «نارنجی پوش»مهرجویی: منتقدان فیلمهایم از پشت کوه آمده اند و نمی دانند کجا زندگی می کنند/ در این سیستم هر دمبیل و پر تناقض، توقع دارید که من یک «هامون» دیگر بسازم و خود را در تله بیاندازم تا توقیف شود؟/ آینده برای من تاریک است
گزارش سینمانگار از جلسه نقد و بررسی فیلم «نارنجی پوش»
تاریخ درج : ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۱
سرفصل : گزارش ویژه   |   منبع خبر : وب سایت تخصصی سینمایی سینمانگار
خلاصه مطلب : نوشین مجلسی: داریوش مهرجویی در جلسه نقد و بررسی فیلم «نارنجی پوش» به صحبتهای برخی منتقدان که معتقدند مهرجویی بعد از «سنتوری» فیلمهای ضعیف ساخته است، واکنش نشان داد و گفت: اولا که این فیلمها ضعیف نیستند و دوما مثل اینکه آقایان از پشت کوه آمده اند و نمی دانند کجا زندگی می کنند. به یک فیلم کلی جایزه می دهند و بعد آن را از روی پرده پایین می کشند. در این سیستم هر دمبیل و پر تناقض، شما چه کاری می توانید انجام دهید. توقع دارید که من یک «سنتوری» یا «هامون» دیگر بسازم و خود را در تله بیاندازم تا توقیف شود و یا هزار اتفاق دیگر بیفتد و مثلا منتقد راضی شود.

سینمانگار: نوشین مجلسی: فیلم سینمایی «نارنجی پوش» عصر یکشنبه17 اردیبهشت در فرهنگسرای ارسباران نقد و بررسی شد.

داریوش مهرجویی(کارگردان)، وحیده محمدی فر(فیلمنامه نویس)، رضا درمیشیان(مجری طرح)، لیلا حاتمی و اردشیر رستمی (بازیگر) و امید روحانی (منتقد و بازیگر) از میهمانان این برنامه بودند.


داریوش مهرجویی در همان ابتدای جلسه اظهار داشت: به سوالاتی از جمله اینکه آیا فیلم سفارشی بوده ؟ و آیا کارگردان صعود و یا سقوط کرده است، پاسخ نخواهد داد.

در ادامه امید روحانی درباره فعالیتهای مهرجویی گفت: مهرجویی همیشه در حال فعالیت است. چندین ترجمه دارد، یک رمان نوشته است و الان منتظر چاپ رمان جدیدش است. مدام در حال فیلمسازی است که این کار با توجه به شرایط فیلمسازی در ایران کار سختی است.

مهرجویی در پاسخ به سوال یکی از تماشاچیان مبنی بر اینکه آیا خواندن فنگ شویی باعث جرقۀ فیلم شد و یا آلودگی فکری و طبیعی، گفت: همۀ ما تجربۀ برخورد با آشغال خصوصا در محیط خارجی زندگی مان را داشته ایم. اگر حامد آبان آمادگی قبلی را نداشت این تحول به وجود نمی آمد. اول فیلم حامد می خواسته از تصویر مهتاب در لجن عکس بگیرد و بعد از آن جذب کتاب میشود. این مسئله که شخصی با کتاب آگاه شود برایم خیلی جذاب است.


کارگردان فیلم در مورد شخصیتهای فیلم اظهار داشت: تم فیلم و همۀ شخصیتها یک رویۀ ظاهری و یک باطن دارند. این بستگی به تماشاگر دارد که به کدام لایه می رود چون همه شخصیتها بعد دارند و چند لایه اند.

وی ادامه داد: حرفی که فیلم می خواهد بیان کند واضح است. اینکه همه سعی کنید از انرژی منفی و کثافت اطرافتان  دوری کنید. روزنامه ها را که باز می کینم پر از کثافتهای ذهنی است. جارو یعنی جارو زدن ذهنی. نه تنها ایران بلکه همه جای دنیا دچار این آشغالهای ذهنی شده اند. حامد آبان مدام می گوید ذهنت را پاک کن و نگذار آشغالها تو را شبیه آنها دزد، کلاهبردار و جانی کند.

مهرجویی به این سوال که با توجه به شباهت میزانسنها و حتی دیالوگهای فیلم، آیا حامد آبان همان حمید هامون است؛ اینگونه پاسخ داد: اگر یادتان نرفته باشد، سازنده فیلم «هامون» نیز خود من بودم و این امر طبیعی است. با توجه به روحیۀ هامون زدگی که حامد از خودش نشان می داد و چون عاشق خسرو شکیبایی است وقتی فهمید این کاپشن مال هامون است آن را پوشید.

وی افزود: اینکه بعضی از آقایان مصاحبه کرده اند که یک سری از دیالوگها را فی البداهه اضافه کرده اند درست نیست. یک بازیگر نباید از کسان دیگر امتیاز کسب کند. روی تمام این دیالوگها مثل خاتم کاری فکر شده بود.

داریوش مهرجویی در پاسخ به منتقدانی که فیلم را سفارشی دانسته اند، گفت: این فیلم به هیچ وجه سفارشی نیست و کاملا دغدغه ی من است. روی این فیلمنامه چهار سال پیش کار شده بودم، اما فرصت ساخته شدنش فرام نشد. ما بعد از کامل شدن فیلمنامه و تنها به عنوان کمک مالی آن هم با دلهره به سراغ شهرداری رفتیم چون فیلم نقد به شهرداری هم هست.

وحیده محمدی فر در مورد اغراق در طراحی کاراکتر اول فیلم اظهار داشت: این شخصیت متفاوت است و دغدغه دارد. رفتار های آدمهای متفاوت از نظر ما اغراق آمیز است. شخصیت اصلی فیلم از لحاظ روحی شبیه به حامد بهداد است، ولی به نظر من مبالغه آمیز نیست.

محمدی فر درمورد لحن فیلم افزود: اگر لحن فیلم کاملا جدی بود، مثل مستند می شد و آنقدر تاثیر گذار نبود.


به گزارش سینمانگار، مهرجویی در ادامه اینبار تاکید کرد: شخصیت این آدم در متن شوریده و استثنایی است. تمام داستان هم به خاطر استثنایی بودن این آدم است. حالا همه کارشناس بازیگری شده اند و می گویند در بازیگری اغراق شده است. کجا می توانید مرز بین بازیگری و شخص را تعیین کنید. این متن است که بازیگر را هدایت می کند. بازیگر که نمی تواند هر کاری دوست دارد انجام دهد و کارگردان نگاهش کند. کارگردان همه چیز را کنترل می کند.


وی همچنین به صحبتهای برخی منتقدان که معتقدند مهرجویی بعد از «سنتوری» فیلمهای ضعیف ساخته است، واکنش نشان داد و گفت: اولا که این فیلمها ضعیف نیستند و دوما مثل اینکه آقایان از پشت کوه آمده اند و نمی دانند کجا زندگی می کنند. به یک فیلم کلی جایزه می دهند و بعد آن را از روی پرده پایین می کشند. در این سیستم هر دمبیل و پر تناقض، شما چه کاری می توانید انجام دهید. توقع دارید که من یک «سنتوری» یا «هامون» دیگر بسازم و خود را در تله بیاندازم تا توقیف شود و یا هزار اتفاق دیگر بیفتد و مثلا منتقد راضی شود. این وظیفۀ منتقد هست که خود را با وضعیت موجود من وفق دهد. فقط ببینید در این چهار سال اخیر چه بر سر سینما آمده است. خانه سینما منحل شد. آن وقت باز هم از من توقع دارید که دوباره بروم «گاو» بسازم.

در ادامه برنامه  لیلا حاتمی درمورد نگاههای منتقدانه به فیلم گفت: به نظر من شما از تمام اینها خوشتان می آید اما به دنبال یک چهرۀ ثابت می گردید. اما اینگونه نیست. یک هنرمند واقعی بعدهای مختلف دارد و همۀ هنرش این است که شما را غافگیر کند و شما هم باید خود را به دست او بسپارید.

اردشیر رستمی نیز در اینباره افزود: چرا باید یک سوال را آنقدر کش بدهیم که داریوش مهرجویی مجبور بشود حرفهایی را بزند. داریوش عزیز تمام تلاشش را کرد که فیلم خوبی بسازد، همۀ ما برای بهتر شدن کار هرچه به ذهنمان می رسید با او در میان می گذاشتیم و گوش می کرد. درست است که من در «نارنجی پوش» حضور دارم، ولی باید بگویم که این فیلم، فیلم مهمی است. به عنوان یک نقاش می گویم که چطور می توان فیلمی دربارۀ آشغال ساخت که آنقدر رنگ در آن باشد. همه فیلمهای رنگی ما سیاه و سفید است. این فیلم زندگی درش جریان دارد و از زباله لبخند تولید می کند. این کار هر کسی نیست. این مسئله بحران جهانی است.

در پایان جلسه  مهرجویی درباره پروژه بعدی اش گفت: روی چند طرح کار می کنیم، ولی الان هر فیلمنامه ای بدهی رد می شود. نمی دانیم چرا رد می کنند. کسانی که می گویند چرا «هامون» نمی سازی؟ باید بگویم که «بیا تا برویم» در سطح همان «سنتوری» و «هامون» است و یک اثر عمیق عرفانی و فلسفی است که تغییر و تحول اساسی در مسئله شک و ایمان را نشان می دهد. اثری کاملا دینی است و من حیرت می کنم که چگونه آن را رد می کنند. آینده برای من تاریک است و منتظرم که ببینم چه می شود.

به گزارش سینمانگار، در پایان برنامه از طرف فرهنگسرای ارسباران از میهمانان تقدیر شد.


تصاویر بیشتر در ادامه مطلب

ادامه نوشته

مدیر گروه اجتماعی شبکه3: «هفت» یک ماه تعطیل خواهد شد/ نظرات جیرانی برای جهت‌گیری «هفت» اشتباه بود/ ب

مدیر گروه اجتماعی شبکه3: «هفت» یک ماه تعطیل خواهد شد/ نظرات جیرانی برای جهت‌گیری «هفت» اشتباه بود/ به دنبال یک مجری تازه هستیممدیر گروه اجتماعی شبکه3: «هفت» یک ماه تعطیل خواهد شد/ نظرات جیرانی برای جهت‌گیری «هفت» اشتباه بود/ به دنبال یک مجری تازه هستیم
تاریخ درج : ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۱
سرفصل : اخبار سینما و تلویزیون در سایر رسانه ها   |   منبع خبر : وب سایت تخصصی سینمایی سینمانگار
خلاصه مطلب : مدیر گروه اجتماعی شبکه3 گفت: همزمان با پخش جام ملت‌های اروپا برنامه «هفت» یک ماه تعطیل خواهد شد. / جیرانی به مسئولان شبکه سه به دلیل درگیری‌اش با کارهای تلویزیونی پیشنهاد خداحافظی داده است.
در ادامه جریانات و حواشی حول برنامه «هفت» مدیر گروه اجتماعی شبکه سه درباره صحت و سقم شایعات به گوش رسیده توضیح داد.


نبود برنامه سینمایی، «هفت» را ماندگار کرد

فضل اله شریعت پناهی در گفت‌وگو با سینماپرس با اشاره به دلیل تداوم برنامه «هفت» در طول دو سال گفت: این برنامه با وجود نقاط قوت و ضعفی که دارد به دلیل نبود یک برنامه ثابت سینمایی همچنان حفظ شده است.

وی ادامه داد: «هفت» پس از این دو سال به یک برنامه ثابت و پایدار در زمینه سینما تبدیل شده و توانسته مخاطبان عام و خاص و خود را پیدا کند.

مدیر گروه اجتماعی شبکه 3 گفت: در حال حاضر بسیاری از بیننده‌ها اطلاعات جدید روز سینما را با این برنامه کسب می‌کنند و همچنین سینماگران نیز برای بیان مشکلات خود به این برنامه رجوع می‌کنند.


نامه به ضرغامی باعث واکنش وی شد

وی با اشاره به نامه سرگشاده 21 رسانه جبهه فرهنگی انقلاب تصریح کرد: در این بیانیه برخی از افراد دلسوز نظام، نظراتی را مطرح کردند که طی آن عزت‌اله ضرغامی نیز تذکراتی را به برنامه دادند.


نظرات شخصی جیرانی برای جهت‌گیری «هفت» اشتباه بود

شریعت‌پناهی ادامه داد: جیرانی نیز نقطه نظراتی را در زمینه این بیانیه عنوان کرد، که این نظرات کاملا شخصی بوده و بدون اطلاع ما اقدام به این کار کردند.

وی با اشاره به اظهارات جیرانی پیرامون بحث دولتی شدن سینما و اعلام جهت‌گیری برنامه «هفت» مقابل این جریان و حمایت از واگذاری سینما به صنوف واقعی گفت: «هفت» منتسب به جریان و گروه خاصی نیست و اعلام مجری برنامه در زمینه حمایت از این جریان اشتباه بوده است.

مدیر گروه اجتماعی شبکه 3 ادامه داد: برنامه «هفت» یک برنامه یکنواخت و یکسان نیست، ممکن است در این برنامه مجری و یا مهمانان حرف‌هایی را مطرح کنند که باب میل برخی از افراد نباشد؛ اما این مسئله دلیلی برای تداوم این روند نمی‌باشد. قرار نیست همیشه حرف‌هایی زده شود که عده‌ای ناراحت شوند.


هراسی از گفت‌وگوهای سازنده برای سینما نداریم

وی گفت: من با این گفته جیرانی که عرصه فرهنگ عرصه گفت‌وگو است کاملا موافق هستم؛ زیرا با این روند بسیاری از مشکلات برطرف می‌شود و در این راستا نباید هراس داشته باشیم که عده‌ای موضوعاتی را مطرح کنند که مشکل‌ساز شود.

شریعت‌پناهی افزود: هدف این گفت‌وگوها در برنامه «هفت» سازندگی در سینمای ایران است.


«هفت» آستانه نقدپذیری را افزایش داد

وی با اشاره به پایین بودن آستانه نقد مسئولان و سینماگران در ایران اظهار کرد: «هفت» سعی داشته تا در طول این مدت آستانه تحمل مسئولان و سینماگران را در زمینه نقد بالا ببرد و همچنین با باز کردن فضای نقد اجازه بیان اظهار نظرات مختلف را به افراد بدهد.


جیرانی نقدپذیری را آموزش می‌دهد

مدیر گروه اجتماعی شبکه 3 گفت: یکی از نقاط قوت جیرانی این است که هر زمان که در برنامه اشتباه کرده بود، به اشتباهات خود اعتراف کرد.

وی ادامه داد: همواره به جیرانی گفته‌ام که باید این موضوع را از خودمان شروع کنیم و نقد را قبول کنیم.


استراحت یک ماهه برنامه/ خداحافظی جیرانی با «هفت»

شریعت‌پناهی با اشاره به تغییرات احتمالی در برنامه «هفت» اظهار کرد: قرار است تغییر و تحولاتی در برنامه «هفت» رخ دهد که این امر نیازمند یک استراحت یک ماهه گروه است. برهمین اساس همزمان با شروع پخش جام ملت‌های اروپا برنامه یک ماه تعطیل می‌شود.

وی ادامه داد: به احتمال قوی با درگیر شدن جیرانی در خصوص ساخت سریالی برای شبکه یک، وی از برنامه «هفت» خداحافظی می‌کند. البته این پیشنهاد توسط جیرانی به مسئولان شبکه سه داده شده، و هنوز مورد پذیرش قرار نگرفته است. به هرحال ما برای یافتن یک مجری تازه، با افراد دیگر به مذاکره خواهیم پرداخت.

پروژه یک کارگردان جوان ایرانی جزو 10 پروژه برتر دنیا در جشنواره کن 2012 شناخته شد

پروژه یک کارگردان جوان ایرانی جزو 10 پروژه برتر دنیا در جشنواره کن 2012 شناخته شدپروژه یک کارگردان جوان ایرانی جزو 10 پروژه برتر دنیا در جشنواره کن 2012 شناخته شد
تاریخ درج : ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۱
سرفصل : خبرهای روزانه   |   منبع خبر : وب سایت تخصصی سینمایی سینمانگار
خلاصه مطلب : جدیدترین پروژه سینمایی شهرام عليدي کارگردان سینمای ایران جزو 10 پروژه برتر جهان در شصت و پنجمين دورة جشنوارة بين‌المللي کن 2012 انتخاب شد.


به گزارش سینمانگار، جدیدترین پروژه سینمایی شهرام عليدي کارگردان سینمای ایران جزو 10 پروژه برتر جهان در شصت و پنجمين دورة جشنوارة بين‌المللي کن 2012 انتخاب شد.

 به گزارش روابط عمومی این پروژه، «گورستانی که هر روز انگور می داد» جدیدترین پروژه سینمایی شهرام عليدي جزو 10 پروژه برتر دنیا در بخش «سینمای جهان در کن» cinema du monde در شصت و پنجمين دورة جشنوارة بين‌المللي کن 2012  انتخاب شد.

بخش «سینمای جهان در کن» که به بخش کشف پروژه‌های جهان مشهور است هر سال 10 سناریو و 10 کارگردان برتر دنیا را شناسایی می‌کند که امسال در میان 140 فیلمنامه از 50 کشور جهان، 10 پروژه برتر انتخاب شده‌اند که اسم پروژه جدید شهرام علیدی به نام «گورستانی که هر روز انگور می داد» در کنار فیلمنامه کارگردانان کشورهای شیلی، برزیل، ویتنام، ماداگاسکار، پاراگوئه، رواندا، برمه، تونس و فلسطین به چشم می خورد.

این 10 کارگردان دنیا را دو هنرمند سرشناس سینمای جهان از جمله؛ بازیگر و ستاره سینمای جهان "ماریا دی مدروس" و کارگردان سرشناس دنیا "ایلیا سلیمان" همراهی خواهند کرد.

این ده کارگردان انتخاب شده برای بخش «سینمای جهان در کن» از روزهای 27 اردیبهشت تا 5 خرداد ماه سال جاری (16 تا 25 ماه می) در شصت و پنجمين دورة جشنوارة کن 2012 حضور خواهند داشت تا جرقه تولید 10 پروژه انتخابی و ورود به سینمای جهان زده شود. 

لازم به یادآوری است؛ شهرام عليدی با «زمزمه با باد» (سرته له گه­ل با) اولین فيلم سينمايي خود در بخش مسابقة چهل و هشتمين بخش هفتة منتقدان شصت و دومين دورة جشنوارة بين المللی کن 2009 حضور داشت و توانست از چهار جايزه اصلی این بخش، سه جايزه؛ «جايزه منتخب جوانان اروپا»، «جايزه کانال 5 فرانسه» و همچنين «اکران و نمايش فيلم در کشور فرانسه» را به دست ­آورد.

«زمزمه با باد» در ادامه با حضور در جشنواره های مختلف در سراسر جهان، جوايز متعددی را از آن خود کرد، از جمله: جايزه منتقدين جوان هند يا جايزه «دروازه نقره­يي هند» از يازدهمين جشنواره بين‌المللي فيلمموم باي هندوستان، جايزه و نشان افتخار دانشگاه­ هاي منتخب فرانسه از بيستمين جشنواره بين ­المللي فيلم­هاي تاريخي «پساک» فرانسه، جايزه ويژه هيأت داوران از ششمين جشنواره بين ­المللي فيلم «آمازون» برزيل، جايزه بهترين فيلم از يازدهمين جشنواره بين ­المللي فيلم «براتيسلاوا» اسلوواكي، جايزه «دون كيشوت» از بيستمين جشنواره بين ‌المللي فيلم «ترومسو» نروژ، جايزه بهترين فيلم و بهترين بازيگر مرد از هشتمين جشنواره بين­ المللي فيلم «يوروعرب» (اِمال) Amalاسپانيا.

حامد بهداد: ایرج قادری در راه سینما، فیلم و نمایش مُرد

حامد بهداد: ایرج قادری در راه سینما، فیلم و نمایش مُردحامد بهداد: ایرج قادری در راه سینما، فیلم و نمایش مُرد
تاریخ درج : ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۱
سرفصل : در حاشیه سینما   |   منبع خبر : وب سایت تخصصی سینمایی سینمانگار
خلاصه مطلب : ایشان کارش فیلمسازی بود؛ کارش سینما و فیلم و بازیگری بود. تا آخرین لحظه های عمر فعال بود و در همین راه هم مرد. در راه سینما، فیلم و نمایش.

حامد بهداد جزو آن دسته از بازیگران جوان سینمای ماست که همواره از نسلهای گذشته سینمای ایران به نیکی یاد کرده است. بهداد که چندی قبل یادداشتی را برای ادای احترام به فردین نوشته بود در گفتگو با شبکه ایران بهترین خاطره خود از سینمای ایرج قادری را زمانی می داند که شنید بعد از ده سال ممنوع الکاری به قادری مجددا اجازه کار داده شده است.
 

اصلی ترین خاطره ای که از ایرج قادری در ذهن داری به چه زمانی بازمی گردد؟

من تقریبا کم سن و سال بودم که شنیدم بنا است ایرج قادری یک بار دیگر فعالیت کند. شنیدن اینکه او مجددا اجازه کار گرفته برای من باعث خوشحالی و مسرت بود. سالهای سال دوست داشتم هنرمندان قدیمی بیایند و دوباره کار کنند مابین این هنرمندان ایرج خان خیلی دوید تا توانست اجازه فعالیت بگیرد. وقتی شنیدم او می تواند دوباره فیلم بسازد واقعا خوشحال شدم. ایشان کارش فیلمسازی بود؛ کارش سینما و فیلم و بازیگری بود. تا آخرین لحظه های عمر فعال بود و در همین راه هم مرد. در راه سینما، فیلم و نمایش!
 

آخرین باری که ایرج قادری را ملاقات کردید چه زمانی بود؟

آخرین بار به خاطر پیشنهادی بود که از سوی ایشان به من ارائه شد، وی را دیدم. ایشان بنا بود سریالی را در تلویزیون کار کنند و برای این کار هم از من دعوت کردند اما به هر حال نه ایشان آن سریال را ساخت و نه فرصت همکاری پیش آمد.

اگر اشتباه نکرده باشم منظور شما سریال «ستایش» است؟

بله، ایشان بنا بود این سریال را کارگردانی کند و به من هم پیشنهاد همکاری داده بود.

چون ایشان این سریال را کارگردانی نکرد همکاری مابین شما رقم نخورد یا ماجرا علت دیگری داشت؟

از اول هم قصد نداشتم که در آن سریال بازی کنم اما برای احترام و عرض ادب به دیدن ایرج خان رفتم. حالا هم بسیار متاسفم که ایشان درگذشته. به همسرش خانم تهمینه و دوستانش سعید مطلبی و فرج حیدری صمیمانه تسلیت می گویم.

اگر بخواهید در میان آثار سینمایی ایرج قادری دوست داشتنی ترین اثرش را نام ببرید به کدام فیلم اشاره می کنید؟

ایرج قادری در یک ژانر و استایل فیلمسازی بسیار موفق بود. او فیلمهای اکشن و حادثه ای مانند «تاراج» را خیلی خوب کارگردانی می کرد ضمن اینکه سالها در فیلمسازی آثار بفروش سینمای ایران سهم داشت ولی متاسفانه آن نوع سینمایی که امثال ایرج قادری بدان می پرداختند از بین رفت و مخاطب هم از سینمای سطحی مابعد آن زده شد. یعنی همه چیز جای خود را داد به یک سری چیزهای آبکی و بی هویت. البته بودند تعدادی از کارگردانان مانند مهرجویی، کیارستمی، تقوایی و بیضایی که راه خود را کمابیش ادامه دادند اما مابقی مسیر خود را چنان که باید پی نگرفتند.

بالاخره نگفتی کدام اثر ایرج قادری بیش از بقیه تو را به وجد آورد؟

برای من مهمترین فیلمش «تاراج» بود ضمن اینکه «کوچه مردها» را هم به واسطه بازی جانانه اش دوست دارم.


ایرج قادری صبح امروز درگذشت/ مراسم خاکسپاری در سکوت خبری برگزار شد

ایرج قادری صبح امروز درگذشت/ مراسم خاکسپاری در سکوت خبری برگزار شدایرج قادری صبح امروز درگذشت/ مراسم خاکسپاری در سکوت خبری برگزار شد
تاریخ درج : ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۱
سرفصل : خبرهای ویژه   |   منبع خبر : وب سایت تخصصی سینمایی سینمانگار
خلاصه مطلب : ایرج قادری کارگردان و بازیگر سینمای ایران بامداد یکشنبه(17 اردیبهشت ماه) در سن 76 سالگی دار فانی را وداع گفت.



به گزارش سینمانگار، ایرج قادری کارگردان و بازیگر سینمای ایران بامداد یکشنبه(17 اردیبهشت ماه) در سن 76 سالگی دار فانی را وداع گفت.

قادری که از ابتدای سال جاری به دلیل بیماری سرطان ریه در بیمارستان مهرداد تهران بستری شده بود، طی هفته گذشته به کما رفته بود و از طريق دستگاه تنفس می کرد. شب گذشته رسانه ها خبر درگذشت وی را مخابره کردند که مسئولان بیمارستان آنرا تکذیب کرده و اعلام کردند که
علائم حیاتی او بسیار ضعیف است، اما هنوز فوت نکرده است. اما متاسفانه ساعت 4 بامداد امروز ایرج قادری جان به جان آفرین تسلیم گفت.

پیکر ایرج قادری صبح امروز و طبق خواسته همسرش، بدون مراسمی خاص و در سکوت خبری به کرج منتقل و در یکی از امام زاده های آن شهر به خاک سپرده شد.

به گزارش سینمانگار، ایرج قادری سال 1314 در تهران متولد شد. وی که دارای تحصیلات ناتمام در رشته پزشکی و داروسازی بود، در سال 1334 و با بازی در فیلم «چهار راه حوادث» به کارگردانی ساموئل خاچیکیان فعالیت در سینما را آغاز کرد.

قادری بازی در بیش از 70 فیلم سینمایی را در کارنامه خود ثبت کرد، که تعدادی از آنها از ساخته های خودش بودند.

وی همچنین 41 فیلم سینمایی را کارگردانی کرد، که از جمله مهمترین آنها می توان به «تاراج» اشاره کرد. آخرین ساخته ایرج قادری «شبکه» نام دارد که در نوبت اکران قرار دارد.

نگارش 4 فیلمنامه و تهیه کنندگی 9 فیلم، از دیگر فعالیت های ایرج قادری در سینمای ایران است.


سینمانگار و آنسوی شب بازیگر(گروه هنری مانتره) درگذشت ایرج قادری را به خانواده محترمش و اهالی سینمای ایران تسلیت عرض می نماید.


«انتقام‌ جویان» رکورد فروش نخستین اکران نیمه شب فیلم‌های ابرقهرمانانه را شکست +تریلر و پوستر فیلم

«انتقام‌ جویان» رکورد فروش نخستین اکران نیمه شب فیلم‌های ابرقهرمانانه را شکست +تریلر و پوستر فیلمسینمانگار شما را در جریان فروش فیلمهای هالیوود قرار می‌دهد
«انتقام‌ جویان» رکورد فروش نخستین اکران نیمه شب فیلم‌های ابرقهرمانانه را شکست +تریلر و پوستر فیلم
تاریخ درج : ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۱
سرفصل : دانلود تیزر و موسیقی فیلم   |   منبع خبر : وب سایت تخصصی سینمایی سینمانگار
خلاصه مطلب : شاهد طاهری: فیلم ابرقهرمانانه‌ «انتقام‌جویان» اکران خود را در آمریکای شمالی در حالی آغاز کرد، که 18.7 میلیون دلار را در اولین نیمه‌شب اکران بدست آورد.

به گزارش سینمانگار، فیلم ابرقهرمانانه‌ «انتقام‌ جویان» اکران خود را در آمریکای شمالی در حالی آغاز کرد، که 18.7 میلیون دلار را در اولین نیمه‌شب اکران بدست آورد.

این رقم فروش از فروش فیلم «شوالیه تاریکی» که در سال 2008 در اولین اکران نیمه‌شب 18.5بدست آورده بود، بیشتر است. به این ترتیب «انتقام‌ جویان» رکورد فروش نخستین اکران نیمه‌شب فیلم‌های ابرقهرمانانه را به خود اختصاص داد. همچنین این فیلم رده هشتم در فهرست پرفروش‌ترین فیلم‌ها در اولین نیمه‌شب اکران را به دست آورد.

«انتقام‌ جویان»(The Avengers) ششمین و تازه‌ترین قسمت از سری فیلم‌های ابرقهرمانانه‌ای است که توسط مجموعه‌ی سینمایی Marvel‌ ساخته شده است.

این مجموعه که خالق داستان‌های مصورِ (Comic Book) کلاسیکی چون «مرد عنکبوتی»، «مرد آهنی»، «هالک»، «چهار شگفت‌ انگیز» و... است در تازه‌ترین اقتباس از منابع غنی کارتونی خود، مجموعه‌ای از معروف‌ترین ابرقهرمانان را کنار هم چیده تا یکی از پر‌سرو‌صداترین بلاک‌ باسترهای تابستانی را به پرده‌های سینما عرضه کرده باشد.

شروع اکران جهانی فیلم (به‌جز آمریکا) 11 آوریل بوده و در کم‌تر از یک ماه فروشی بالغ بر 306 میلیون دلار داشته است. پیش‌بینی می‌شود که آمار فروش فیلم در نخستین هفته‌ی اکرانش در آمریکا، حتی از آثاری چون «شوالیه‌ی تاریکی» و «بازی‌‌های گرسنگی» نیز فراتر رود.


به گزارش سینمانگار، کارگردانی «انتقام‌ جویان» به عهده‌ی "جوز ویدِن" می‌باشد که خود سابقه‌ی آفرینش چندین داستان مصور را در کارنامه دارد. از بازیگران سرشناس آن نیز می‌توان به "رابرت دانی جونیور" در نقش مرد آهنی، "کریس ایونز" در نقش کاپتان آمریکا، "مارک روفالو" در نقش هالک، "اسکارلت جوهانسن" و "ساموئل ال.جکسون" اشاره کرد.

فیلم همچنین با واکنش مثبت نسبی از سوی منتقدان روبه‌رو شده و در سایت Rottentomatoes،  نود و سه درصد از رأی‌دهندگان آن را مثبت ارزیابی کرده‌اند.



التهاب در سال جدید همچنان دامن گیر سینمای ایران است/ احتمال توقیف «تلفن همراه رئیس جمهور»

التهاب در سال جدید همچنان دامن گیر سینمای ایران است/ احتمال توقیف «تلفن همراه رئیس جمهور»اختصاصی سینمانگار
التهاب در سال جدید همچنان دامن گیر سینمای ایران است/ احتمال توقیف «تلفن همراه رئیس جمهور»
تاریخ درج : ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۱
سرفصل : خبرهای ویژه   |   منبع خبر : وب سایت تخصصی سینمایی سینمانگار
خلاصه مطلب : اکران فیلم سینمایی «تلفن همراه رئیس جمهور» به کارگردانی علی عطشانی در هاله ای از ابهام قرار گرفته و احتمالا این فیلم توقیف خواهد شد.
به گزارش سینمانگار، اکران فیلم سینمایی «تلفن همراه رئیس جمهور» به کارگردانی علی عطشانی در هاله ای از ابهام قرار گرفته و احتمالا این فیلم توقیف خواهد شد.

طبق شنیده های سینمانگار، فیلم سینمایی «تلفن همراه رئیس جمهور» ساخته علی عطشانی که قرار بود چهارشنبه 20 اردیبهشت ماه در گروه سینمایی آزادی اکران شود با موانعی برای اکران عمومی رو به رو شده و اکران فیلم در تاریخ موقرر با هاله ای از ابهام رو به رو شده است.

طبق گفته سازندگان فیلم رایزنی های برای رفع این موانع آغاز شده که تا کنون هیچ یک موفق نبوده است.

«تلفن همراه رئیس جمهور» در شرایطی به مرحله توقیف نزدیک می شود که نوروز امسال دو فیلم «گشت ارشاد»(سعید سهیلی) و «خصوصی»(حسین فرحبخش) در هفته دوم اکران از پرده سینماهای تهران و شهرستانها پایین کشیده شدند و وزارت ارشاد با لغو تمام پروانه نمایش های صادره در جشنواره فیلم فجر اقدام به بررسی مجدد آثار و اعمال برخی اصلاحیه های جدید کرده است.

گفتنی است در هفته های اخیر فیلمنامه های ارسالی داریوش مهرجویی، محمد علی طالبی، فریدون جیرانی و مصطفی کیایی به معاونت سینمایی با رد درخواست مواجه شده است.

به گزارش سینمانگار، زمزمه  توقیف «تلفن همراه رئیس جمهور» در حالی صورت می گیرد که تبلیغات شهری و نشریه ای این فیلم از چند روز پیش آغاز شده و آنونس فیلم در برخی از سینماهای پایتخت به نمایش در می آمد و قرار داد این فیلم در شورای صنفی نمایش ثبت گردیده است.

راهنمای فیلم: جدول ارزشگذاری فیلمهای در حال اکران سینمای ایران و جهان


«مأموریت غیر ممکن 4 : پروتکل شبح»، «جِی.ادگار»، «کشتار»، «نوادگان»، «دختری با خالکوبی اژدها»، «نارنجی پوش» و «انتهای خیابان هشتم»راهنمای فیلم: جدول ارزشگذاری فیلمهای در حال اکران سینمای ایران و جهان
«مأموریت غیر ممکن 4 : پروتکل شبح»، «جِی.ادگار»، «کشتار»، «نوادگان»، «دختری با خالکوبی اژدها»، «نارنجی پوش» و «انتهای خیابان هشتم»
تاریخ درج : ۹ ارديبهشت ۱۳۹۱
سرفصل : راهنمای فیلم   |   منبع خبر : وب سایت تخصصی سینمایی سینمانگار
خلاصه مطلب : حسین ارومیه چی ها: جدول ارزشگذاری فیلمهای «مأموریت غیر ممکن 4 : پروتکل شبح»، «جِی.ادگار»، «کشتار»، «نوادگان»، «دختری با خالکوبی اژدها»، «نارنجی پوش» و «انتهای خیابان هشتم»

با توجه به کمبود چنین بخشی در فضای مجازی فارسی زبان، بر آن شدیم که بخش راهنمای فیلم را به قسمت های دیگر سایت سینما نگار اضافه کنیم. در این بخش هر ماه، چند فیلم روز ایرانی و خارجی ارزشگذاری شده و مورد بررسی قرار میگیرند. راهنمای فیلم قرار نیست فضایی برای تحلیل مفصل فیلمها باشد، وظیفه راهنمای فیلم انتقال اطلاعات لازم درباره یک فیلم به کاربران سایت است، به طوری که کاربران بتوانند با پیگیری این بخش آن فیلمی را که به علایق شان نزدیک تر است راحت تر انتخاب کنند و از دیدنش لذت ببرند. از طرفی کاربران سایت این امکان را دارند که در بخش نظرات همین بخش دیدگاه های خود را درباره فیلمهای بررسی شده بیان کنند. باشد که با کمک نظرات شما بتوانیم فضای مناسبی برای بحث و جدل درباره فیلمهای مختلف ایجاد کنیم و لذت حاصل از فیلم دیدن هایمان را با هم قسمت کنیم. امیدوارم بخش راهنمای فیلم بتواند با پیشنهاد های شما به مرور جایگاه خودش را پیدا کند و محل مناسبی برای تبادل نظر علاقه مندان پیگیر سینما باشد.

ارزشگذاری فیلم ها متناسب با روال همیشگی آن، با دادن و یا ندادن ستاره به فیلم ها صورت میگیرد. لازم به ذکر است که فیلمهای ایرانی در مقیاس سینمای ایران و فیلمهای خارجی در مقیاس سینمای جهان مورد بررسی قرار می گیرند. البته ما با این تفکیک مخالف ایم و مایل ایم فیلمهای ایران را در مقیاس جهانی بسنجیم، اما متاسفانه به علت کیفیت فیلم های روی پرده سینمای ایران، ناچاریم به چنین تفکیکی روی بیاوریم. به امید اینکه روزی فرا برسد که فیلمهای ایرانی را هم در مقیاس جهانی بسنجیم.


نحوه ارزشگذاری:

  عالی ، خیلی خوب ، خوب ، متوسط ، ضعیف


حسین ارومیه چی ها. فروردین-اردیبهشت ماه 91

 

مأموریت غیر ممکن 4 - پروتکل شبح / Mission: Impossible – Ghost Protocol



کارگردان: برَد بِرد                
فیلمنامه: جاش آپِلباوم، آندره نِمِس
بازیگران: تام کروز، جرمی رنر، سیمون پِگ، پاولا پاتن
ژانر: اکشن،ماجرایی
محصول: 2011 آمریکا
مدت زمان: 133 دقیقه


خلاصه داستان: به محض آنکه مشخص می شود سازمان آی ام اف مسوول انفجار کرملین است، این سازمان را تعطیل می کنند، به همین خاطر اتان هانت و گروه جدیدش برای اثبات بی گناهی و پاک کردن نام سازمان خود بر خلاف دستورات مقامات بالاتر وارد عملیاتی می شوند

درباره سازنده: فیلیپ بردلی بِرد به عنوان یکی از اعضای گروه سازنده کمپانی پیکسار در تولید و ساخت انیمیشن های موفقی چون «خانواده سیمپسون ها»، ،«داستان اسباب بازی 3»، «بالا» و ...حضور داشته است و همچنین کارگردانی مستقل انیمیشن هایی چون «شگفت انگیزها» و «شلم شوربا» را نیز در کارنامه دارد. چهارمین قسمت از مجموعه فیلم های «ماموریت غیر ممکن» نخستین تجربه جدی کارگردانی فیلم اوست که ظاهرا موفق هم از آب درآمده است.

درباره فیلم: چهارمین دنباله از سری فیلم های «ماموریت غیر ممکن» در حقیقت از کامل ترین های این مجموعه است. سکانس های هیجان انگیز و بکر فیلم با داستان پر تنش و البته تازه اش همگی نوید این را می دهند که هنوز هم هالییود ظرفیت دارد تا با یک دنباله جذبتان کند و به وجد بیاوردتان. البته که در برخی قسمتها با شیوه روتین و قابل حدسش امکان درگیری مخاطب را از بین می برد اما کماکان با صحنه های کار شده و فکر شده اش چند قدمی از مخاطب پیش می افتد. این همان فیلمی است که بدون ایرادهای سخت گیرانه و با نگاهی باز و صرفا برای سرگرمی می توان به تماشایش نشست و لذت هم برد. قرار نیست اتفاق ویژه ای بیفتد. یک فیلم اکشنِ سر و شکل دار با قصه ای مناسب و فضاهایی جدید که بیشتر مخاطب را کنجکاو می کنند. همه چیز در شکل درستش جدای از ارزیابی سطحی اش می تواند نتیجه درستی بدهد. که همان فروش قابل پیش بینی و خیره کننده فیلم است. فروشی بیش از ششصد میلیون در سراسر جهان. استفاده از لوکیشن های جدید و بکر دبی که در عین آشنایی و نزدیکی برای بخشی از مخاطبان جذابیت های اقلیمی هم دارد نیز به موفقیت آخرین دنباله از این سری کمک کرده. به علاوه تام کروزی که با همه کش و قوس هایش هنوز این پتانسیل را دارد که مخاطب خسته از اکشن های بی سر و ته را با یک فیلم -در نوع خوش قابل قبول- همراه کند و در همه مراحل سختِ ناممکن هایش این اطمینان را به او بدهد که کماکان این خود اوست که از پس چنین ماموریت هایی بر می آید. هر چه باشد از این اکشن های فانتزی و تخیلی که این روزها هالیوود را پر کرده چند قدمی بالاتر است و حداقل فکر دارد و با یک منطق قابل توجیه پیش می رود. برای ساعاتی سرگرم شدن و لذت بردن پیشنهاد خوبی است.


بازتاب منتقدان: معمولی
امتیاز در سایت آی ام دی بی: 7.5 از ده
امتیاز در سایت متاکریتیک: 73 درصد

نکته ویژه: نمایش یک قسمت دیگر از این ماموریت های کماکان ناممکن!

نمونه ای از دیالوگهای فیلم:

بنجی دان(سیمون پِگ)[در حالی که یکی از دستکشها را نشان می دهد]: ببین،چراغ آبی یعنی اینکه دستکش می چسبه
اِتان هانت(تام کروز): و قرمز یعنی چی؟
بنجی: یعنی اینکه می میری!


 


جِی.ادگار /  J.Edgar



کارگردان: کلینت ایستوود
فیلمنامه: استین لانس بلک
بازیگران: لئوناردو دی کاپریو، آرمی هَمر، نائومی واتس
ژانر: درام، جنایی
محصول: 2011 آمریکا
مدت زمان: 137  دقیقه


خلاصه داستان: داستان زندگی و به قدرت رسیدن جان ادگار هووِر موسس و نخستین رئیس سازمان اف بی آی

درباره سازنده: کلینت ایستوود کارگردان و بازیگر کهنه کاری است که قریب به شصت سال سابقه فعالیت دارد و می توان او را یکی از معدود کارگردانان و بازیگران زنده نسل گذشته سینما دانست. ایستوود تجربه بازی در فیلمهایی چون «خوب، بد، زشت»، «هری کثیف» و تعدادی از فیلم های خودش را در کارنامه دارد. و از مهمترین فیلم هایی هم که کارگردانی کرده می توان به «نابخشوده»، «عزیز میلیون دلاری»، «رودخانه مرموز»، «شکست ناپذیر»، «گران تورینو»، «بچه عوضی» و.... اشاره کرد.

درباره فیلم: فیلم بیش از هر چیز غافلگیرتان می کند. اگر پیش از تماشایش خودتان را برای مواجهه با یک بیوگرافی جانانه آماده کنید و دلتان را به دی کاپریو و ایستوود و صد البته خود جناب ادگار هوور خوش کنید و بعد به تماشای فیلم بنشینید بدون شک حسابی رودست خواهید خورد. چرا که فیلم نه تنها از ظرفیتهای موجودش استفاده نمی کند، بلکه به همان شیوه های امتحان شده رضایت می دهد و تلاشی برای متفاوت بودن حداقل در اجرا نمی کند. فیلمنامه سر و شکل دار فیلم البته این نوید را می دهد که حداقل به لحاظ قصه هم خیالمان راحت باشد و با سابقه درخشانی که از ایستوود کهنه کار سراغ داریم فیلم جادویمان کند. ولی نه تنها هیچ کدام از این اتفاقات نمی افتد که حتی از یک جایی به طرز وحشتناکی حوصله سر بر می شود و هم از ایستوود حیرت می کنیم و هم از این همه سادگی و عدم خلاقیت در اجرا. جدا از بازی نسبتا خوب دی کاپریو که البته در قسمتهای مربوط پیری اش این مساله هم فراموش می شود با یک کارگردانی دست و پا بسته طرفیم. قرار است زندگی یکی از قدرتمند ترین مردان جهان را ببینیم که از هر نظر زندگی اش قابل تامل و بررسی است. هم کنجکاوی برانگیز است و هم جذاب. اما همه این جذابیت های در لا به لای ایده های مکتوب فیلمنامه باقی می مانند و در مرحله اجرا به  هیچ وجه چنین امری مشاهده نمی شود. حتی آن بخش از زندگی هووِر که معماگونه است و مثلا قرار است تا حدی گره گشایی شود هم حذابیت حداقلی را به همراه نمی آورد. ولی این به آن معنا نیست که از ایستوود ناامید شویم. چرا که سال گذشته از او فیلم فوق العاده «آخرت» را دیدیم که از هر نظر برایش یک نقطه مثبت به حساب می آمد. حالا ایستوود در آستانه هشتاد و سه سالگی کماکان خستگی ناپذیر با اندیشه و فکر فیلم می سازد و هنوز هم درگیرتان می کند. می توان توصیه کرد اگر به زندگی یکی از بزرگترین و تاثیرگذارتین مردان آمریکای قرن بیستم علاقه مند هستید و می خواهید بدانید پشت پرده زندگی رئیس و موسس اف بی آی تا حدودی چه گذشته برای یک بار به تماشایش بنشینید و هوور را در قامت دی کاپریویی ببینید که وقتی به سن شصت و هفتاد هم می رسد صدایش همانقدر تیز و جوان است که دارد مدام اُرد می دهد و به زیردستانش امر و نهی می کند.


بازتاب منتقدان: متوسط
امتیاز در سایت آی ام دی بی: 6.9 از ده
امتیاز در سایت متاکریتیک: 59 درصد

نکته ویژه: نمایش فیلم تازه ای از ایستوود مخصوصا وقتی بدانید که سراغ زندگی کسی چون جان ادگار هوور افسانه ای رفته.

نمونه ای از دیالوگ های فیلم:

هوور جوان: بله، مادر من می تونم دنیای خود را با دقت و وضوح از هم تفکیک کنم. من پسر عاق....عاقل و مه...مهم...ی هستم و حتی شایسته دریافت جایزه نوبلم. من دوست ندارم برقصم دوست ندارم با هیچکس برقصم ولی با این وجود رقصیدن با زنها رو ترجیح میدم مادر! به نظرم این یکی بسیار پست و تحقیر کننده است و منم به همین خاطر آن را رد کردم چون نمی خواستم توسط دیگران تحقیر شوم.

 



کشتار / CARNAGE



کارگردان: رومن پولانسکی
فیلمنامه: یاسمینا رضا و رومن پولانسکی بر اساس نمایشنامه «خدای کشتار» اثر یاسمینا رضا
بازیگران: کریستف والتز، کیت وینسلت، جان سی. رایلی، جودی فاستر
ژانر: درام
محصول:2011 آمریکا
مدت زمان: 80 دقیقه

خلاصه داستان: دو نوجوان طی یک دعوای کودکانه با هم درگیر می شوند.یکی از آنها با چوب بیسبال باعث شکستن دندان دیگری می شود. حالا خانواده کودکِ خاطی برای رفع کدورت و حل مشکل پیش آمده به منزل دیگری می روند. همه چیز در ابتدا خیلی خوب پیش می رود و برخورد طرفین با مساله عادی و متمدنانه است تا اینکه بحث بر سر مشکلات اساسی تری شکل می گیرد...

درباره سازنده: رومن پولانسکی از مشهورترین فیلمسازان جهان است که کارگردانی آثار برجسته ای همچون «بچه رزماری»، «محله چینی ها»، «پیانیست»، «مرگ و دوشیزه»، «مستاجر» و ... را در کارنامه دارد. پولانسکی به دلیلی یک پرونده قدیمی چند سال پیش هنگام عزیمت به سوئیس دستگیر می شود و مدتی را در زندان و سپس حصر خانگی سپری می کند. دوره ای که البته باعث کناره گیری اش از فیلمسازی نشد و در آن دوره «شبح نویسنده» را تمام کرد و حالا هم پس از دوران سخت اسارت «کشتار» را ساخته که اقتباسی قابل تامل از نمایشنامه ابزورد و پارادوکسیکال یاسمینا رضا است.

درباره فیلم: اگر به فضاهای ابزورد و غریب که بیشتر خاستگاه تئاتری دارند علاقه دارید و می خواهید در یک لوکیشن ثابت بازی چهار نمونه از قدرترین بازیگران هالیوود را یکجا ببینید و دلتان هم برای فضاهای خاص پولانسکی وار تنگ شده «کشتار» را از دست ندهید. فیلم که بر اساس نمایشنامه معتبر و مشهور «خدای کشتار» ساخته شده، به جز اینکه فضای نمایش و و تا حدودی اسامی را به جای فرانسه به آمریکا برده تغییر دیگری حداقل در نحوه رفتار و کنشها ندارد. یعنی از حیث وفاداری به متن تقریبا به بهترین شکل ممکن کار خود را کرده است. به علاوه که انتخاب خوب بازیگران فیلم که باعث می شود در تمام مدت تماشای فیلم لحظه ای خسته نشوید و با شخصیت ها و دیالوگ های طعنه آمیزشان ارتباط برقرار کنید. ریسکی که پولانسکی در واپسین فیلمش کرده از هر نظر قابل توجه و تحسین است. بچه ها را وارد فیلم کرده و در صحنه ابتدایی و انتهایی فیلم آنها را هم به بازی می کشاند و حتی سعی کرده خیلی هم از ابهام و کج فهمی های مرسوم چنین متن هایی جلوگیری کند. هرچند که آن صحنه انتهایی فیلم با آن ژست سرخوشانه اش که به هیچ وجه در قاموس پولانسکی به این شکل نمی گنجد کمی کار را خراب کرده اما به هر شکل با فیلمی سر و کار داریم که دارد مساله ای مهم را در قالبی مثلا کمدی بیان می کند. میزانسنها طبیعی و بیشتر شکل تئاتری دارند و حرکت دوربین سیالی که در تمام طول فیلم شاهد هستیم ما را هر چه بیشتر به دنیای همه آدمها وارد می کند. البته که قضاوت نمی کند و سعی ندارد به هیچ کدام از چهار کاراکتر بیش از حد نفوذ کند. قصد دارد بگوید در جامعه ای که همه ادعای تمدن و استقلال دارند حتی ممکن است از یک دعوای به ظاهر سطحی به لایه هایی عمیق از تفکر همدیگر برسیم و تا آنجا پیش بریم که بیش از آن دعوای کودکانه اولیه این خود ما هسیتم که در مسائلی بنیادی دچار نقص هستیم و همه این اطوارهای روشنفکرانه پوسته ای توخالی بیش نیست. این وجه فیلم به خوبی به وسیله بازی نوسانی بازیگران و دیالوگ هایشان قابل درک ااست. آنجا که دیگر همه از برخورد با یکدیگر به سطوح آمده اند و از یک جایی دیگر صرفا دارند همدیگر را تحمل می کنند و چاره ای جز این هم ندارند. دیگر نه دندان پسرشان مهم است و علت دعوایشان و نه خشونت تا این حد لجام گسیخته شان. حالا دیگر خود آنها هستند که هنر رفتار متمدنانه را به بهترین شکل بروز داده اند! درست است که فیلم از ظرافت های خاص پولانسکی خیلی بهره ای نبرده و بیشتر سعی کرده در قالب متن پیش برود. ولی خود همین چینش گام به گام روابط و برخوردها ناشی از نگاه درست فیلمسازی می شود که حالا دیگر دارد دوره جدیدی را در کارنامه اش تجربه می کند. دوره ای که به دنبال تجربه های مختلف است و ترسی هم از ریسک های خارج از عرفش ندارد. و این یعنی یک روند تقریبا رو به رشد که نتیجه اش را باید در ادامه راه دید.


بازتاب منتقدان: معمولی
امتیاز در سایت آی ام دی بی: 7.3 از ده
امتیاز در سایت متاکریتیک: 61 درصد

نکته ویژه: نمایش فیلمی از پولانسکی همیشه نکته ویژه ای است.

نمونه ای از دیالوگ های فیلم:

آلن(کریستف والتز): چند وقت پیش رفیقتون جین فوندا رو تو تلویزیون دیدم که داشت سخنرانی می کرد. وقتی حرفاش تموم شد واقعا می خواستم برم و یکی از این پوسترهای انجمن ضد سیاهپوستی رو بگیرم بزنم تو اتاقم!



نوادگان / The Descendants



کارگردان: الکساندر پین
فیلمنامه: الکساندر پین، نات فکسون، جیم راش بر اساس رمانی از کاوی هارت هِمینگز
بازیگران: جرج کلونی،شیلین وودلی، آمارا میلر
ژانر: درام
محصول: 2011 آمریکا
مدت زمان: 115 دقیقه


خلاصه داستان: مت کینگ وکیل موفقی است که در کنار همسر و دو دختر خود زندگی آرامی را سپری می کند. اما پس از زخمی شدن شدید همسرش در مسابقه ی قایقرانی و به کما رفتن وی، اوضاع به هم می ریزد. پزشکان اعلام می کنند که ممکن است الیزابت برای همیشه در حالت کما باقی بماند. مت سعی می کند با الکساندر و اسکاتی دختران خود رابطه بهتری برقرار کند. هنگامی که تصمیم نهایی برای جدا کردن دستگاه های کمکی از الیزابت گرفته می شود، مت مجبور است دشواری امر را به جان بخرد و دوستان و آشنایان در جریان قرار دهد. در نهایت، هنگامی که الکساندر به او اطلاع می دهد الیزابت به او خیانت می کرده و در فکر طلاق گرفتن بوده است، دنیای او از هم می پاشد...

درباره سازنده: الکساندر پین کارگردان پنجاه و یک ساله امریکایی در کارنامه خود فیلم های موفقی چون «درباره اشمیت» با بازی جک نیکلسون و «راه های فرعی» را دارد. پین که دو بار برای نگارش فیلمنامه فیلم های «راه های جانبی» و همین فیلم «نوادگان» موفق به دریافت اسکار شده، در «نوادگان» درامی اجتماعی را به تصویر می کشد و موضوعی را دستمایه اش قرار می دهد که در عین ملموس بودن و حتی همه گیر بودن، خیلی هم فراموش شده و مورد غفلت قرار گرفته به نظر می رسد. فیلمی که از هر نظر جز بهترین های او به حساب می آید.

درباره فیلم: «نوادگان» از آن دست فیلم های غافلگیرکننده ای است که معمولا در سینمای روتین هالیوود کم پیدا می شوند. پرداختن به یک موضوع نسبتا شایع و مکانیزه کردنش در درامی اجتماعی اساسا کار هر کسی نیست. پین به خوبی توانسته داستان یک خانواده نصف و نیمه و بحران زده را به شکلی ملموس و باور پذیر به تصویر بکشد و با ممطرح کردن گره اصلی فیلم و آغاز جستجو برای پاسخی درخور ما را در یک انتظار پرتنش و استرس زا فرو ببرد. و همه چیز را در آن گفتگوی کوتاه دو نفره بین مرد و دوست خائن همسرِ حالا دیگر از دست رفته اش برایمان کنار گذاشته است. آن نگاه ها و پاسخ های کوتاه همه برای یک تاثیر عمیق تعبیه شده اند. خیانت و مشکلات آشکاری که در عین روزمرگی آنقدر در کشاکش جستجوهای بی هدف و آمد و شد های بی نتیجه گم شده اند که دیگر نه از خانواده خبری هست و نه از نگرانی های متعارفِ مسئولانه. فیلم که اتافقا فیلمنامه سر و شکل داری دارد که اسکار هم گرفته به شکلی منظم با چینش درست وقایع و کاشت های به جا ما را به تدریج وارد فضای درون و برون کاراکترها می کند و بیشتر از همه به ما اجازه قضاوت خودآگاهانه می دهد. به علاوه یک جرج کلونی خوب که برخی قسمتها با بازی بی نظیرش به خوبی حس آشنا و غریبش را بهمان منتقل می کند. اگر دلتان هوای یک دارم خانوادگی و تا حدودی احساسی را کرده تماشایش را از دست ندهید.
 

بازتاب منتقدان: خوب
امتیاز در سایت آی ام دی بی: 7.5 از ده
امتیاز در سایت متاکریتیک: 84 درصد

نکته ویژه: ندارد

نمونه ای از دیالوگ های فیلم:

مت کینگ(جرج کلونی): چی باعث میشه همه زنهایی که تو زندگی من هستند بخوان یه جوری خودشونو نابود کنن؟



دختری با خالکوبی اژدها / The Girl With The Dragon Tattoo



کارگردان: دیوید فینچر
فیلمنامه: استیون زایلیان بر اساس رمانی از استیگ لارسِن
بازیگران: دنیل کریگ، رونی مارا، کریستوفر پلامر
ژانر: درام، معمایی
محصول: 2011 آمریکا
مدت زمان: 153 دقیقه

خلاصه داستان: روزنامه نگاری به نام میکائیل که به خاطر برخی مسائل دیگر اعتبار سابق را ندارد، تحقیقات پیرامون ناپدید شدن خواهرزاده میلیونری به نام هنریک ونگر که از چهل سال پیش تا کنون ناپدید شده را آغاز می کند و در این جستجو از دختر هکر و نامتعارفی به نام لیزبث سالاندر که نشان های عجیبی رو بدنش دارد نیز کمک می گیرد. به تدریج که این دو با یکدیگر کار می کنند به درک متفاوتی از رفتار همدیگر می رسند و با اتفاقات ناخوشایندی رو به رو می شوند
 
درباره سازنده:
دیوید فینچر کارگردان صاحب سبک پنجاه ساله که آثار شاخص و ماندگاری همچون «هفت»، «باشگاه مشت زنی»، «زودیاک»، «بازی»، «مورد عجیب بنجامین باتن»، «شبکه اجتماعی» و... را در کارنامه دارد، در واپسین اثر خود سراغ اقتباس تازه ای از رمان مشهور سوئدی رفته.

درباره فیلم: پس از «شبکه اجتماعی» که به نظرم اثری از فینچر آشنا و مثال زدنی نداشت، آخرین اقتباس از رمان نام آشنای سوئدیِ لارسن به نظرم هم آن قدر ظرفیت دارد که فینچر به بهترین شکل از آنها استفاده کند و هم می تواند تجربه تازه ای باشد تا او به دوران خوبش بازگردد. پیش بینی ای که اتفاقا درست هم از از آب درآمد و فضای سرد و غریب آمیخته با لایه های خشونت، نفرت و جنسیت که در فیلم پنهان است نه تنها این نسخه را بدل به یکی از بهترین اقتباس های رمان می کند، که به نظرم از فیلم های خوب خود فینچر هم به حساب می آید. با این که می دانیم نسخه سوئدی این اقتباس آن قدر خوب بود که زمانی تصور اثری در حد و اندازه آن را نمی کردیم. فینچر به قدری فضا و شخصیت ها را شناخته که فقط کافیست همه این ویژگی ها و فراز و نشیب ها را در شخصیت اصلی فیلم یعنی لیزبث سالاندر ببینیم که بهترین شمل ممکن توسط رونی مارا ایفا می شود. شخصیتی که آن قدر توسط فیلمنامه نویس، فیلمساز و بعد بازیگر خوب درک شده که به سادگی می توان از نوع انگیزه های شخصیت و رفتار و برخوردهایش و حتی کمبودها و نشانه های پنهان و آشکار روحی و روانی اش در اجرای  مارا  پی برد. بر خلاف نظر عده بسیاری اتفاقا فیلم را اثر فینچر می بینم با همان امضاهای مألوف و شیوه خاص درگیری مخاطب و حس تنش و استرس زایی آشنایش که در نمونه های خوب و بی نظیری همچون «هفت» و «باشگاه مشت زنی» به یاد داریم. به عبارتی نوع خاص سینمای فینچر، انتخاب فضا ها و نماهایش به خوبی بر قامت داستان امتحان پس دادۀ لارسن نشسته و جواب می دهد. به همه اینها اضافه کنید تدوین موثر و در راستای هدف فیلسماز را که به سرانجام رسیدن روایت سر و شکل دار فیلم هر چه بیشتر کمک کرده که البته خاص آثار فینچر هم هست. با اینکه «شبکه اجتماعی» فیلم خوبی است و حتی در همان نوع خاص فرمی و روایت تین ایجری مانندش هم می شود رد پای سازنده را جستجو کرد، اما این فیلم را بیشتر به فضای فینچر نزدیک می بینیم و اساسا از دل چنین فیلم ها و فضاهایی است که کارگردان می تواند سبک خاص و مورد علاقه خود را دنبال کند. اگر از داستان پر تنش سوئدی اش خوشتان آمده و نسخه های سوئدی اش را هم با ولع خاصی پیگیری کرده اید. تماشای گل سرسبدشان را از دست ندهید. هر چه نباشد قرار است فیلمی از کارگردان همه فن حریف و متخصص هالیوود ببینید که با هر داستانی طوری رفتار می کند که در عین سهل و ممتنع بودن انتظارتان را هم در شکلی اعلا برآورده می کند. حداقل کارنامه درخشانش که شاهد این مدعا است.


بازتاب منتقدان: خوب
امتیاز در سایت آی ام دی بی: 8 از ده
امتیاز در سایت متاکریتیک: 71 درصد

نکته ویژه: اقتباس تازه ای از رمان مشهور سوئدی آن هم به توسط فینچر

نمونه ای از دیالوگ های فیلم:

میکائیل بلومکُویست(دنیل کریگ): تجاوز، شکنجه، سوزوندن، حیوانات، مذهب. چیزی رو از قلم انداختم؟
لیزبِث سالاندر(رونی مارا): اسامیشون. بیشتر اونها از تورات میان.


فیلم های ایرانی روی پرده:


نارنجی پوش



کارگردان: داریوش مهرجویی
فیلمنامه: وحیده محمدی فر، داریوش مهرجویی
بازیگران: حامد بهداد، لیلا حاتمی، طناز طباطبایی، امید روحانی، اردشیر رستمی، میترا حجار
ژانر: اجتماعی
محصول:1390
مدت زمان نمایش:107دقیقه


خلاصه داستان: حامد آبان عکاس و روزنامه نگار پس از مطالعه کتابی درباره فنگ شویی تصمیم به آشغال زدایی از شهر می گیرد و به استخدام شهرداری در می آید تا به عنوان رفتگر به آرزوی دیرینه اش که زندگی در شهری پاک و عاری از هر گونه پلیدی است برسد...

خارج از متن: کارکنان سینماهای نمایش دهنده فیلم در اقدامی ابتکاری همه لباس نارنجی شهرداری را به تن کردند.

درباره سازنده: داریوش مهرجویی از برجسته ترین فیلمسازهای ایرانی است که فعالیتش را پیش از انقلاب با ساخت فیلمهایی چون «دایره مینا»، «گاو»، «آقای هالو»، «پستچی» و... آغاز کرد و پس ازانقلاب نیز تعدادی از آثار شاخص سینمای ایران همچون «هامون»، «اجاره نشینها»، «لیلا»، «بانو»، «پری» و ...را ساخته است. تازه ترین فیلم مهرجویی در حالی اکران شده که هنوز ساخته قبلیش «آسمان محبوب» رنگ پرده را به خود ندیده و حتی شایعه حضورش در شبکه نمایش خانگی هم به گوش می رسید.

درباره فیلم: اولین شوکی که پس از پایان فیلم بهتان وارد می شود این است که یکبار دیگر نام داریوش مهرجویی را روی تیتراژ ببینید و دوباره یادتان بیاید که داشتید فیلمی از او را تماشا می کردید. در واقع تصور اینکه چنین فیلمی با همه شتاب زدگی ها و بعضا بی حوصلگی هایش کار فیلمساز فیلم هایی چون «لیلا» و حتی «مهمان مامان» است واقعا مشکل است. ظاهرا مهرجویی پس از کابوس «سنتوری» در حال گذر از یک برحه به ظاهر تازه است که نه تنها دستاورد ویژه ای برایش به همراه ندارد، که حتی از یک منظر باعث دلزدگی مخاطبانش هم می شود. حتی اگر این نوع فیلمسازی را نوعی دهن کجی او هم به این شرایط و اوضاع و احوال تلقی کنیم، باز هم قافله را باخته ایم. «نارنجی پوش» حرف مهمی دارد و مساله عمیق و چند لایه اش را سعی دارد در ساده ترین شکل بیان کند. اما نبود یک بستر مناسب برای بیان این مساله فیلم را اساسا دچار چند پارگی می کند. جوان عکاسی که که در یک حرکت ضربتی به شکلی ناگهانی و با مطالعه یک کتاب در باب پدیده فنگ شویی به فکر آشغال زدایی از روح و شهرش می افتد و تصمیم می گیرد به یکباره و با رفتارهایی جنون آمیز دست به یک اقدام خیرمندانه و سپس متحیرانه بزند. چینش چنین رویدادهایی به شکلی که در فیلم می بینیم آن قدر دور از ذهن و ناباورانه است که به هیچ عنوان نمی توانیم به خودمان بقبولانیم که قرار است از پس همه این وقایع یک پیام عمیق و بزرگ را دریافت کنیم. به همه اینها اضافه کنید کارگردانی بی حوصله و شتاب زده فیلمسازی که به جزئیات در کارگردانی مشهور است و حالا کارش به جایی رسیده که در ساده ترین نماهای فیلم هم زحمت کمی ظرافت و دقت را به خودش نمی دهد. فیلم اساسا دچار یک نوع آشفتگی پنهان است از ین جهت که آنقدر درگیر ایده و حرفی که می خواهد بزند شده که فراموش می کند به دیگر داستانک ها و خط های فرعی اش چفت و بست درستی بدهد. برای همین بخش هایی از فیلم آنقدر خوبند و یادآور دوران خوب کارگردان و بخش هایی آن قدر ضعیف و تعجب آمیز که به سرعت همه آن لحظات را از یاد می برند. همه اینها را گفتم تا به بازی حامد بهداد برسم. بهدادی که حالا  دیگر جای پایش حسابی محکم شده و حتی برابر فیلمسازی چون مهرجویی هم اجازه انتخاب دارد. بهداد در برخی قسمت ها همانقدر خوب و درست بازی می کند که در قسمتهایی دیگر عملا چیزی جز رفتار اغراق آمیز و گاه اوراکت از او نمی بینیم. شاید چون این اولین فیلمی است که به شکلی جدی و کامل او را در قالب یک نقش اول می بینیم که قرار است درگیرمان کند، موثر باشد و در تمام مدت فیلم ما را با یک چالش ذهنی و عاطفی رو به رو کند. به همین خاطر و به دلیل همین تجربه تازه است که از یک جایی به بعد شکل بازی اش همانقدر تکراری به نظر می رسد که مثلا اگر در فیلمی دیگر و در مدت زمانی کمتر از او می دیدیم به نظرمان می آمد. با همه اینها ولی مهرجویی کنترل خوبی روی او دارد و اتفاقا بخش اعظمی از موفقیت نحیف فیلم به خاطر حضور بهداد است. ولی چون نه شخصیت محوری اش آن قدر تعریف درستی می شود و نه هدف و انگیزه اش، نتیجه این می شود که دست آخر ما می مانیم و مشتی سوال بی جواب که آیا همه این مدت با یک روان پریش هیجان زده طرف بودیم یا یک روشن فکر پیش فعال و یا یک شهروند نمونه و موثر!
دیگر نکته قابل توجه فیلم تلقیق لحن های مختلف است که باز هم به سبب بازی بازیگران تا حدودی موفق است. چه بسا که همین تغییر لجن در بعضی قسمتها آن قدر آشفته و آشکار می شود که فیلم را دچار افت ناگهانی می کند. حال اگر شما هم می خواهید شانستان را امتحان کنید و دست کم با چنین سوالاتی که ذکر کردم در عمل مواجه شوید و اگر دلتان یک لیلا حاتمی خوب در شکل و شمایل «جدایی نادر از سیمین» -البته نه به آن منطق و جذابیت- می خواهد و بالطبع یک کمدی پندآموز، تماشای حداقل یک بار «نارنجی پوش» را از دست ندهید. شاید رستگار شدید!
 

قسمتی از دیالوگ های فیلم:

نهال(لیلا حاتمی): خوشحالی ؟
حامد(حامد بهداد): واسه چی ؟
نهال: اينكه دادگاه رو بردی
حامد: كاش تو رو می بردم !


انتهای خیابان هشتم



کارگردان:علیرضا امینی
نویسنده: علیرضا امینی
بازیگران: ترانه علیدوستی، صابر ابر، حامد بهداد، مهدی ماهانی، محمدرضا غفاری
ژانر: اجتماعی
مدت زمان نمایش:98 دقیقه


خلاصه داستان: دختر جوانی به کمک نامزد و دوستانش تنها سه روز فرصت دارد تا پول دیه شخصی که برادرش باعث مرگش شده را فراهم کند و او را از حکم اعدام نجات دهد...

درباره سازنده: علیرضا امینی از جمله کارگردانانی است که پس از چندین تجربه مختلف سینمایی خاص و شخصی که البته رنگ پرده را هم نمی دیدند روی به سینمای مرسوم و داستان گوی متعارفی آورد که نخستین مولفه اش اکران گسترده بود. تجربه ای که با «هفت دقیقه تا پاییز» به شکلی جدی از سر گذرانده شد و حالا پس از کش و قوس فراوان با «انتهای خیابان هشتم» ادامه یافته است. از فیلمهای اکران نشده امینی می توان به «دانه های ریز برف»، «زمان می ایستد»، «نامه های باد» و... اشاره کرد.

خارج از متن: توقیف دو ساله فیلم و نهایتا کاهش میزان ممیزی ها به مدت زمان حدود چهار دقیقه که صحنه پایانی فیلم را هم شامل می شود.

درباره فیلم: فیلم را اگر با توجه به ممیزی های کوتاه ولی اساسی اش مورد بررسی قرار دهیم همانقدر دست و بالمان بسته است که مثلا با یک فیلم بی سر و ته غربی مواجه بودیم و قرار بود با همان سر و شکل تحلیلش کنیم. حالا نه فیلم امینی در قد و قامت یک فیلم غربی است نه واقعا آن ممیزی ها توجیه خوبی برای تبرئه فیلمساز از عدم پرداخت درست به فیلمنامه چند تکه اش. اگر با ساخته قبلیش «هفت دقیقه تا پاییز» فیلم را مقایسه کنید به ازای هر پله پیشرفت یک پله پس رفت هم مشاهد ه خواهید کرد. قصه چند پاره فیلم به علاوه شخصیت های البته تا حدی ملموس که در بستر داستانی حساس و تاثیر گذار قرار می گیرند و چون جای زیادی برای پرداخت و مانور وجود ندارد نتیجه ای جز ابهام و چند پهلو بودن در بر ندارد. فیلم به همان شیوه مالوفِ ایده های هنگام فیلمبرداری و استفاده درست و منطقی از آنها سر صحنه پیش رفته با این تفاوت که این بار ظاهرا متنی هم در کار بوده و فقط شکل اجراییشان مورد بحث بوده. فضاسازی تنها عاملی است که فیلم را از ورطه نابودی نجات می دهد و بازی خوب و به جای بازیگران در نقشهای اصلی نیز به این مهم کمک می کند. به غیر از این نه داستان از همه ظرفیت های حداقلی اش درست استفاده می کند و نه کارگردان آنقدر میدان عملش گسترده است. به هیمن علت چند شخصیت در حد چند دیالوگ و اَکت باقی می مانند و شخصیت های اصلی هم تا حدودی با بضاعت اندک متن معرفی می شوند. چیزی که می ماند آن ضربه نهایی است که ظاهرا ممیزی همین را هم از ما دریغ کرده و فقط باید دلمان را به ریتم سر و شکل دار و بازی خوب بازیگران خوش کنیم. به علاوه اینکه فیلم یک دوربین روی دست گاه ویران کننده دارد که با هیچ یک از منطق های دراماتیک و روایی سازگار نیست! پس فیلم را با ذهنیت یک گام رو به جلو برای امینی و یک قصه تقریبا نو و البته کمی هم ذکاوت ببینید. قوی باشید و اسیر سانسورهای متحیرانه فیلم نشوید.

قسمتی از دیالوگ فیلم:

موسی(حامد بهداد): هیشکی بچشو با اسب تاخت نمی زنه، میدونی که مجبورم.



پس از 20 سال: گلچهره سجاديه با «دست تنها» دوباره با مسعود كيميايی همکاری می‌کند

پس از 20 سال: گلچهره سجاديه با «دست تنها» دوباره با مسعود كيميايی همکاری می‌کندپس از 20 سال: گلچهره سجاديه با «دست تنها» دوباره با مسعود كيميايی همکاری می‌کند
تاریخ درج : ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۱
سرفصل : اخبار سینما و تلویزیون در سایر رسانه ها   |   منبع خبر : وب سایت تخصصی سینمایی سینمانگار
خلاصه مطلب : نگارش فيلمنامه فيلم تازه مسعود كيميايي با همكاري مصطفي خرقه‌پوش انجام مي‌شود.





نگارش فيلمنامه فيلم تازه مسعود كيميايي با همكاري مصطفي خرقه‌پوش انجام مي‌شود.

به گزارش باني فيلم، مسعود كيميايي كه از مدت‌ها قبل پيش‌توليد اوليه فيلم سينمايي «دست تنها» را آغاز كرده بود اين روزها آخرين مراحل نگارش اين فيلمنامه را سپري مي‌كند.

نكته قابل توجه اينكه در نگارش فيلمنامه، مصطفي خرقه‌پوش با مسعود كيميايي همكاري مي‌كند. خرقه‌پوش پيش از اين سه فيلم آخر اين كارگردان «رئيس»، «محاكمه در خيابان» و «جرم» را تدوين كرده بود.

طرح اوليه اين فيلمنامه متعلق به علي‌اكبر ثقفي است و مسعود كيميايي دو ماهي است نگارش و بازنويسي نهايي آن را با كمك خرقه‌پوش انجام مي‌دهد.

به گفته مسعود كيميايي نگارش فيلمنامه بزودي به پايان مي‌رسد و درخواست پروانه ساخت به اداره نظارت و ارزشيابي وزارت ارشاد ارسال مي‌شود.

فيلم «دست تنها» داستان مردي ميانسال است كه بعد از سال‌ها زندان براي كمك به دخترش چند روز مرخصي مي‌گيرد.

توافقات نهايي براي حضور سعيد راد، اكبر زنجانپور و سوگل خالقي در اين فيلم انجام شده است. خبر جديد درباره ليست بازيگران همكاري گلچهره سجاديه با اين كارگردان است. او قرار است در فيلم تازه كيميايي يكي از نقش‌هاي اصلي را بازي كند.

سجاديه پيش از اين در «گروهبان»، «دندان مار» و «ردپاي گرگ» با كيميايي همكاري كرده بود و «دست تنها» جديدترين تجربه مشترك‌شان بعد از 20 سال محسوب مي‌شود. مسعود كيميايي فيلم تازه‌اش را احتمالاً اوايل تابستان كليد مي‌زند.

 



گلایه شدید داريوش مهرجويی از ندادن پروانه ساخت به «بيا تا برويم»: نمی‌گذارند من فیلم دینی بسازم و از

گلایه شدید داريوش مهرجويی از ندادن پروانه ساخت به «بيا تا برويم»: نمی‌گذارند من فیلم دینی بسازم و از نظر آقایان فیلم نامه دینی و فلسفی من مردود استرد شدن پروانه ساخت این فیلم بسیار باعث حیرت من است
گلایه شدید داريوش مهرجويی از ندادن پروانه ساخت به «بيا تا برويم»: نمی‌گذارند من فیلم دینی بسازم و از نظر آقایان فیلم نامه دینی و فلسفی من مردود است
تاریخ درج : ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۱
سرفصل : اخبار سینما و تلویزیون در سایر رسانه ها   |   منبع خبر : وب سایت تخصصی سینمایی سینمانگار
خلاصه مطلب : داريوش مهرجويي همزمان با اكران جديدترين ساخته‌ي سينمايي‌اش «نارنجي‌پوش» در گفت‌‌وگويي، درباره‌ي وضعيت اين‌روزهاي سينماي ايران سخن گفت و از اينكه به فيلم «بيا تا برويم» پروانه ساخت نداده‌‌اند هم گلايه كرد.



داريوش مهرجويي همزمان با اكران جديدترين ساخته‌ي سينمايي‌اش «نارنجي‌پوش» در گفت‌‌وگويي، درباره‌ي وضعيت اين‌روزهاي سينماي ايران سخن گفت و از اينكه به فيلم «بيا تا برويم» پروانه ساخت نداده‌‌اند هم گلايه كرد.
در ادامه گفت‌‌وگوي مهرجويي با ايسنا را مي خوانید.

ارزیابی‌تان از شرایط اکران «نارنجی پوش» چیست؟ با توجه به اینکه فیلم شما پس از حاشیه‌های که در اکران «گشت ارشاد» بوجود آمد و باعث توقف آن شد، به نمایش درآمده است...

مهرجویی: مسوولان سینمایی باید پای امضاها و مهرهایی که برای پروانه نمایش و ساخت فیلم‌ها می زنند، بایستند و به نظر و آرای هیات نظارتی که به فیلم‌ها پروانه ساخت و نمایش می‌دهند، احترام بگذارند. اگر قرار باشد این شرایط اینگونه ادامه یابد وزارت ارشاد و نظارت بر سینما هم بی‌معنی و تهی از اراده و مسئولیت می‌شود. آن وقت باید مسئولیت را به همان‌ها که مدام اعتراض می‌کنند و حرف‌شان را هم به کرسی می‌نشانند منتقل نمود تا آن‌ها پروانه ساخت و نمایش صادر کنند. این شرایط چند بار در سال‌های دور و نزدیک برای من هم اتفاق افتاده است، فیلم «سنتوری»، «بانو»، «مدرسه‌ای که می رفتیم»، «گاو»، «دایره مینا» و «پستچی» همه گرفتار همین معضل شدند. عدم قبول مسئولیت از جانب امضاکنندگان و مهرزنندگان پروانه‌های ساخت و نمایش و بی‌اعتنایی و بی تفاوتی نسبت به سرمایه‌های معنوی و هنری که به پای این فیلم‌ها ریخته شده.

چرا بعد از «سنتوری» از تم فیلم‌هایی با فضای تلخ اجتماعی فاصله گرفتید؟

مهرجویی: «سنتوری» فیلم شومی بود. با توجه به حاشیه‌هايی که برای آن بوجود آمد، درست شب اکران فیلم جلوی نمایشش را گرفتند و توزیع قاچاقی و غیرقانونی سی.دی آن باعث شد که همه‌ی مردم دنیا آن را ببینند و سودش به جیب دیگران بریزند. این فیلم حتی باعث شد یکی از تهیه‌کنندگان آن به خاطر فشار حاکی از دیون خود از دنیا برود...

خیلی از منتقدان و صاحب‌نظران وقتی فیلمی از شما و نسل شما اکران می‌شود، فیلم جدیدتان را در مقایسه با فیلم‌های قبلی‌تان نقد می‌کنند، آیا شما هم علاقه‌مند هستید شما را با دیگر کارهای‌تان بسنجند؟

مهرجویی: نه من ترجیح می‌دهم با توجه به تئوری «مرگ مولف» رولان بارت و سایر پست مدرنیست‌ها به فیلم و آثار هنری نگاه کنند. تفاسیر و تعابیر فرامتنی که مثلا چقدر زندگی خصوصی مولف یا آثار دیگرش نسبت به این اثر در خلق آن موثر بوده و این که آیا این فیلم شبیه کارهای قبلی است یا عوض شده و... این نوع نگاه چیزی به دانش و معرفت خواننده اضافه نمی‌کند.

منتقد نباید فقط داستان فیلم را تعریف بکند و بگوید که این فیلم نسبت به فیلم‌های قبلی سقوط کرده (که معمولا سقوط در کار است نه الزاما صعود) و یا از کار درنیامده. منتقد باید به خود متن خیره شود و آن را نسبت به منطق خود داستان و مضمونی که در کار است نقد و بررسی کند. این که متن چه می‌خواهد بگوید و چطوری آن را گفته است و چه هنری و چه شکل زیباشناختی در ارائه آن بکار رفته است. منتقد در واقع رابط بین تماشاچی و متن است و باید طوری متن را تحلیل کند که به درک تماشاچی از آن کمک کند. همین که منتقد این متن و این فیلم را جهت نقد و تحلیل و بررسی برگزیده خود نشانه آن است که چیز به درد بخوری در آن یافته است. چه اگر کار از بیخ و بن مهمل و مزخرف بود نمی‌باید میان این همه گزینه این یکی را انتخاب می کرد تا دق دلی خود را سر متن و مولف آن در آورد. این گونه نقد که متاسفانه روز به روز هم بیشتر می‌شود بیشتر بیان نوعی بیماری روانی منتقد و نفرت او ازسینما و هنر بطور کلی است. این روند نشان دهنده‌ی شکافی است که میان منتقد و تماشاگر به وجود آمده است... باید دانست که تماشاچی ما با تماشاچی 20، 30 سال قبل فرق کرده و بسیار نسبت به مدیوم سینما باسواد و موشکاف و دقیق‌تر شده است.

برخی انتظار دارند همچنان از شما «هامون»، «لیلا» و «اجاره نشین‌ها» ببینند!

مهرجویی: من که دوست ندارم مدام خودم را تکرار کنم. ولی با کمی دقت و موشکافی می‌توان تم و مضمون بکاررفته در «هامون» یعنی درگیری شخصیت اصلی با یک بحران عاطفی، روانی، فکری را در فیلم‌های «بانو»، «سارا»، «پری»، «لیلا»، «درخت گلابی»، «میکس» و حتی همین «سنتوری» که قبل از «نارنجی پوش» درآمد، دید. خب این‌ها به اصطلاح واریاسیون روی همان تم بیگانگی و از دست دادن آمال و ایده‌آل‌هاست و تجربه تلخ و دردآور فرایند فردانیت یا تفرد است. بد نیست بدانید که مرحوم خسروشکیبایی به هنگام دیدن فیلم «سنتوری» در یک جلسه خصوصی مدام گریه می‌کرد و بهرام رادان را می‌بوسید و می گفت این یک «هامون» دیگر است. بفرما...

با بازخورد تماشاگران پس از دیدن «نارنجی پوش» مواجه شدید؟

مهرجویی: بله، فیلم تاثیرگذار است. مخصوصا روی آن‌ها که گرفتار همین معضل آشغال زدایی هستند. اتفاقا از طرف ‌کارکنان سینما که نظافت سالن بر عهده آنهاست پیغام فرستاده‌اند که باید از آقای مهرجویی خیلی تشکر کرد، چون کار ما را، یعنی نظافت سالن را، کم کرده است. الان تماشاگران پس از دیدن فیلم، ظروف و نوشیدنی‌هایشان را دستشان می گیرند و تا بیرون سینما با خود می برند و به دنبال ظرف آشغال می‌گردند.

آیا به دلیل برچسب‌های سفارشی که به فیلم «نارنجی پوش» زدند، سکانس نهایی را در اکران عمومی حذف کردید؟

داریوش مهرجویی: «نارنجی پوش» فیلم سفارشی نیست بلکه انعکاس و بیانگر دغدغه‌ی چندین ساله‌ی من است. سال‌هاست که درگیر وضعیت پاکیزگی محیط زیست‌ام و دلم می‌خواست این حس و دغدغه را زمانی در فیلمی به تصویر بکشم. بنابراین همه شایعات سفارشی بودن بی‌اساس و دروغ است. صحنه آخر هم به این دلیل حذف شد که خوب درنیامده بود.

اما شهرداری بر روی فیلم سرمایه گذاری کرده است!

مهرجویی: بعد از اینکه سناریو را با همکاری خانم محمدی‌فر نوشتیم و به جریان تولید انداختیم، به دنبال سرمایه‌گذار می‌گشتیم. شهرداری و سایر سرمایه‌گذاران پس از آن که فیلم‌نامه کامل نوشته شد و فیلم پروانه ساخت گرفت وارد صحنه تولید شدند. «نارنجی پوش» نقدی بر وضعیت اسف‌بار محیط زیست و کوتاهی و بی‌تفاوتی برخی مسوولان است، پس چگونه می‌تواند، سفارشی باشد؟ این فیلم علاوه بر سازمان محیط زیست مقصر اصلی در آشغال‌زایی و آلوده کردن محیط زیست