سعيد نعمت‌الله از آن دست فيلمنامه‌نويساني است كه خودش نيز بر سر صحنه حاضر مي‌شود و به بازيگران كمك مي‌كند تا قصه و شخصيتي را كه قرار است بازي كنند، بدرستي درك كنند و به آن نزديك شوند؛ چراكه معتقد است هيچ كس به اندازه نويسنده متن نمي‌تواند موقعيت قصه و شخصيت‌هاي آن را براي بازيگران تعريف و تبيين كند. اين دومين همكاري او با سيروس مقدم پس از فيلم «روز بعد از خوشبختي» به عنوان نويسنده است. به اين بهانه با او درباره چند و چون فيلمنامه «رستگاران» و نگارش آن به گفتگو نشستيم كه مي‌خوانيد.

در تيتراژ رستگاران آمده است كه فيلمنامه اين سريال براساس طرحي از محمدرضا شفيعي نوشته شده است. خيلي از مخاطبان شايد معني دقيق اين حرف را ندانند. به عنوان اولين سوال خواستم براي خوانندگان روزنامه ما تفاوت اين دو را توضيح دهيد و اين كه طرح چه فرآيندي را تا فيلمنامه شدن طي كرده است؟

اين سريال ايده آقاي شفيعي، تهيه‌كننده مجموعه بود كه به من داده شد. ما چند بار قبلا با هم كار كرده بوديم. من ديدم اين ايده بستر خوبي براي سريال شدن دارد، چون شفيعي به سريال شدن اين ايده فكر نمي‌كرد و كار كوتاهي را از آن در نظر داشت كه البته من هم آن را به شكل كوتاه نوشتم، اما خوب از كار درنيامد. مدتي اين طرح به فراموشي سپرده شد كه من دوباره آن را پيگيري كردم و شفيعي هم دنبال كرد. ابتدا قرار بود اين كار با همكاري شبكه يك ساخته شود. به دلايلي كه من نمي‌دانم اين اتفاق نيفتاد و قصه به شبكه سوم منتقل شد. اين فرآيندي كه به آن اشاره كردم تا كليد خوردن نوشتن سريال حدود يك سال طول كشيد كه توانستيم 30 قسمت آن را آماده كنيم. بعد عليرضا افخمي به عنوان ناظر كيفي كار به ما معرفي شد و با او هم تعاملاتي درباره داستان داشتيم كه در نهايت همين شد كه الان در حال پخش است.

پس اين قصه نسبت به طرح اوليه خيلي تغيير كرده است؟

بله خيلي زياد. در واقع اين قصه ابتدا درباره 2 دختر دزد و آمدنشان به تهران بود كه من احساس كردم مي‌توان با تغيير و اضافه كردن كاراكتر و تغيير قصه، قالب آن را تغيير داد و آن را بسط داد و به جزييات بيشتري از قصه پرداخت. واقعيتش اين است كه اگر طرح براي خودم بود نيز همين تغيير و تحولات اتفاق مي‌افتاد. اساسا طرح و فيلمنامه با هم متفاوت است. من از مرحله سيناپس تا متن نهايي كه آماده مي‌كنم ممكن است كلي تغييرات در فيلمنامه بدهم. اگر بخواهيم حرفه‌اي‌تر به اين مقوله نگاه كنيم بايد بگويم طراحي قصه و فيلمنامه‌نويسي 2 تا شغل متفاوت است.

شما معمولا فيلمنامه‌هايي كه مي‌نويسيد طرحش از ديگري است يا ممكن است طرح هم از خودتان باشد؟

واقعيتش اين است كه من بايد هر طرحي را مال خود كنم. همه دوستاني هم كه با من كار مي‌كنند مي‌دانند هيچ تضميني وجود ندارد كه همان را تبديل به فيلمنامه كنم.

اين مساله موجب اختلاف‌نظر بين شما و طراح قصه نمي‌شود؟

به هيچ وجه، چون همه دوستاني كه با من كار كرده‌اند مرا مي‌شناسند و به مقتضيات اين كار آشنا هستند. چند وقت پيش دوستي يك طرح سينمايي را برايم فرستاد كه گفتم خوب نيست و او هم گفت مي‌دانم خوب نيست فرستادم كه تو درستش كني كه به دليل همين سريال آن را به زمان ديگري موكول كردم. در واقع كار ما براي بهتر شدن طرح انجام مي‌شود و چون دوستان هم به اين امر واقف هستند، مشكلي پيش نمي‌آيد.

در حال حاضر فيلمنامه رستگاران به پايان رسيده يا در فرآيند توليد و پخش، همزمان با آن نوشته مي‌شود؟

من الان دارم قسمت‌هاي آخر را با توجه به بازتاب و واكنش‌هاي مخاطبان مي‌نويسم. به هر حال ما چه بخواهيم ادا دربياوريم يا صادقانه حرف بزنيم، براي مردم كار مي‌كنيم. مردم بايد از سريال خوششان بيايد و از تماشاي آن لذت ببرند. خوشامد و بد آمدن مسوولان، تهيه‌كننده، من، كارگردان و منتقدان خيلي مهم نيست.

يعني پايان‌بندي داستان را براساس توقع و انتظاري كه مخاطب دارد، مي‌نويسيد يا تغيير مي‌دهيد؟

نه به اين شكل. ببينيد در پايان‌بندي‌ كه انجام شده حتي سكانس آخر اين كار گرفته شده است. اين كار 11 شب پخش مي‌شود، بنابراين بايد قصه به گونه‌اي روايت شود كه بيننده با آرامش به تختخوابش برود. بالاخره چاره‌اي نيست. وقتي شما فيلمنامه‌اي را شروع مي‌كنيد هيچ چيزش را هم كه نداني بايد بداني كه ابتدا و انتهاي آن چيست. من انتهاي همه شخصيت‌هايم مي‌دانم چيست. فينال‌ها و سرنوشت‌هاي هر كدامشان را سيناپس زدم، اما مي‌نشينم ببينم كه مردم هم چه نظري دارند و چگونه به اين شخصيت‌ها نگاه مي‌كنند. در واقع اين را مي‌خواهم بگويم كه اساسا ما دركار فيلمنامه‌نويسي از مردم مي‌دزديم، يعني سوژه را از خود آنان و از تجربه زندگي در ميان آنها مي‌گيريم، بنابراين بازخوردهاي آن در كل ساختار و فرآيند قصه اعمال مي‌شود.

مي‌خواهم بدانم نتيجه اين بازخوردها را به چه شكلي در فيلمنامه لحاظ مي‌كنيد؟

ببينيد نتيجه بازخوردها اين نيست كه بخشنامه‌اي بيايد بگويد مثلا بازخورد فريدون اين بوده يا حسين آن بوده و غيره. در واقع شما اين بازخورد را به حست منتقل مي‌كني و با حست تغييراتي را به وجود مي‌آوري. در مجموع آنچه براي من مهم است رضايت بيننده كار است. من فكر مي‌كنم الان بيننده از كار رضايت دارد، لذا اگر الان رضايت دارد بايد از پايانش نيز راضي باشد. به طور كلي امكان تغيير پايان سريال به طور حتم وجود دارد و هميشه همين طور بوده و من سعي مي‌كنم هميشه اين كار را انجام ‌دهم و از سيناپس نوشتن تا شروع كار بويژه ساخت قسمت‌هاي پاياني آن مدام در حال تغيير و جابه‌جايي است.

به نظرم سخت‌ترين بخش كار هم همين است. خيلي از سريال‌ها بودند كه شروع خوبي داشتند و توانستند مردم را جذب خود كنند، اما فينال آن به گونه‌اي شكل گرفته كه تو ذوق مخاطب خورده و باعث نارضايتي مخاطبان شده است.

كاملا قبول دارم. براي همين است كه مي‌گويم در نوشتن پايان بندي نبايد عجله كرد تا بازتاب واكنش مخاطبان را داشته باشيم.

يعني مي‌شود اين گونه برداشت كرد پايان‌بندي كه در ذهن شما بوده ممكن است با توجه به واكنش‌هاي مخاطب تغيير كند؟

معتقدم هيچ كس به اندازه نويسنده كه متن را نوشته است نمي‌تواند شخصيت و قصه را براي بازيگر تعريف و آناليز كند

نمي‌دانم. واقعيتش اين است كه مي‌دانم پايان اين قصه قرار است چه اتفاقي بيفتد، ولي هميشه در نوشتن فيلمنامه اين تاخير از طرف نويسنده و تحويل آن به تهيه‌كننده يا كارگردان وجود دارد كه باز بهتر از اين مي‌شود كار كرد. وقتي ما 2 مشاور براي كارمان داريم آنها مي‌سنجند كه چند درصد مخاطب داريم و نظر آن چند درصد درباره اين مجموعه چيست. بالاخره اين نظرات به گوش ما مي‌رسد، اما ما بايد آن را حس كنيم تا بتوانيم به نگارش درآوريم. نوشتن وابسته به حس نويسنده است.

آقاي نعمت‌الله! طيف مخاطبان و بينندگان اين سريال و هر مجموعه ديگري متنوع و متفاوت است كه نظر يكدست و مشابهي درباره آن ندارند. در اين شرايط فيلمنامه‌نويس چه مي‌كند؟

به هر حال در اين قرني كه ما داريم زندگي مي‌كنيم، شعار ما بايد اين باشد كه تمام تفكرات به شكل صلح‌آميزي در كنار هم زندگي كنند و فيلمنامه‌نويس از حق تاليف خود براي پوشش دادن همه اين ديدگاه‌ها و نظرات استفاده مي‌كند. ببينيد من فيلمنامه را منوط به اين نمي‌كنم كه بيننده چه مي‌گويد تا چه بنويسم من به واكنش مخاطب فكر مي‌كنم كه شايد جايي جواب دهد و جايي جواب ندهد. به هر حال اين كار هم مثل همه كارها يك سري مخالف و يك سري موافق دارد. من سعي كردم براي موافق‌ها بنويسم، ولي وقتي مخالف وجود دارد بايد تلاش كنم كارهاي بعد را بهتر انجام دهم تا تعداد مخالفان را كمتر كنم.

استنباط من از صحبت‌هاي شما اين است كه محتواي قصه و پايان‌بندي آن را به لحاظ مضموني شكل داديد و آن را تغيير نمي‌دهيد، اما با توجه به بازخوردهاي مخاطب ممكن است در فرم و روايت آن تغييراتي به وجود بياوريد؟

بله. حتي ما برخي پلان‌هاي پاياني‌مان را هم تصويربرداري كرديم، چون در لوكيشن‌اش قرار داشتيم. در واقع پايه‌هايش شكل گرفته من فقط با توجه به واكنش‌ها، بزك دوزك‌هايش را كم و زياد مي‌كنم. هميشه اين طور بوده كه انتهاي داستان خيلي با عجله و شتاب نوشته مي‌شد. حالا يك بار هم امتحان كنيم كه اين كار اتفاق نيفتد. اتفاقا پايان‌بندي يك داستان بايد با تامل و كندي صورت بگيرد، چراكه حساسيت بيشتري روي آن وجود دارد. در اين كار ما با 15 متن شروع كرديم و مثل يك تراكتور صبح تا شب روي متن‌ها كار مي‌كرديم و من به دليل روحيه‌اي كه دارم حتما سر صحنه حاضر مي‌شوم و پيش آمده كه روزي يك ساعت خوابيده‌ام.

حضور شما به عنوان فيلمنامه‌نويس سر صحنه فيلمبرداري، خود جاي سوال دارد. آيا نگرانيد كار با فيلمنامه پيش نرود يا اين كه از به تصوير كشيدن قصه‌تان ايده‌هاي تازه‌تري مي‌گيريد؟

علتش اين است كه معتقدم هيچ كس به اندازه نويسنده كه متن را نوشته است نمي‌تواند شخصيت و قصه را براي بازيگر تعريف و آناليز كند. من حس و حالم را به بازيگر مي‌گويم، با سيروس مقدم تعامل مي‌كنم، لحن ديالوگ‌ها را روتوش مي‌كنم؛ البته حضور نويسنده سر صحنه مزيت بزرگي است، اما معايبي هم دارد و گاهي نويسنده را دچار حاشيه مي‌كند. مثلا بازيگري دوست دارد نقش‌اش در سريال بيشتر باشد و مسائلي از اين دست كه باعث مي‌شود به نويسنده فشار بياورند، البته من در اين سريال با چنين مساله‌اي مواجه نشدم. خيلي از فيلمنامه‌نويس‌ها به همين دليل بر سر صحنه حاضر نمي‌شوند كه انتقادها و پيشنهادهاي بازيگر و كارگردان را بشنوند. من هميشه به بازيگران مي‌گويم نقش مال شماست و هر جايي كه احساس مي‌كنيد چيزي بايد به آن اضافه يا كم شود، بگوييد. به هر حال خيلي كار خسته‌كننده‌اي بود. اين كه تا شش هفت صبح بنويسي و 9 سر صحنه باشي، كار دشواري است.

يعني متني را كه شب قبل نوشتيد، فردا اجرا مي‌كرديد؟

نه. من هميشه ده پانزده قسمت جلوتر بودم. اگر نبودم نمي‌شد، چون سيروس مقدم خيلي سريع به من مي‌رسيد. مقدم، هم دست تندي در فيلمسازي دارد و هم از هيچ نكته‌اي نمي‌گذرد و همه چيز را كامل به تصوير مي‌كشد.

به معايب حضور نويسنده سر صحنه اشاره كرديد. يكي از اين معايب مي‌تواند اختلاف‌نظر كارگردان و نويسنده در روايت قصه باشد. آيا در اين سريال با چنين مشكلي مواجه نشديد؟

اولا كه ناخداي اين مجموعه كارگردان است. بقيه همه در كنارش هستند. اگر بين نويسنده و كارگردان اختلاف‌نظري وجود داشته باشد من هميشه نظر كارگردان را اصل قرار مي‌دهم. در واقع نظر آخر را كارگردان بايد بدهد. در مورد شخص سيروس مقدم بايد بگويم اين آدم خيلي محترم است و خيلي سختي كشيده و از دايي جان ناپلئون تا حالا دارد كار مي‌كند و دستش هم نمك ندارد و خيلي از كساني كه با او كار كرده‌اند و مطرح شدند قدر او را ندانستند. ضمن اين كه نقدهاي بيرحمانه و مغرضانه‌اي درباره او مطرح مي‌كنند كه واقعا بي‌انصافي است. سيروس مقدم بسيار آدم دموكراتي است و اگر اختلاف‌نظري هم با ايشان داشته باشم براحتي حل مي‌شود و فضا را براي كار كردن باز مي‌گذارد. به طور كلي مي‌خواهم بگويم سريال رستگاران خيلي پروژه پرحاشيه‌اي نيست، اما اگر هم باشد دست‌كم من به عنوان نويسنده اگر چيزي مطابق نظرم نباشد، بلافاصله نظر كارگردان را اجرا مي‌كنم.

ظاهرا انتخاب بازيگران هم با شما بوده است؟

نه واقعا. اين يك كار جمعي بود كه سيروس مقدم در راس آن بود، من، افشين سنگ چاپ، محمدرضا شفيعي و عليرضا افخمي. در واقع من نقش مشورتي داشتم. مثلا من شايد اصرار داشتم كه بازيگري بايد در اين مجموعه حضور داشته باشد. بعد فهميدم اشتباه كردم ولي ديگر نمي‌شد كاري كرد يا شخصيت بابك را كه كاوه خداشناس بازي مي‌كند و من نمي‌شناختمش و خيلي بازيگر خوبي است مديون عليرضا افخمي هستيم. من اصرار داشتم نقش بابك و فاطمه را 2 نفر غيرچهره بازي كنند كه آقاي مقدم دلايل مرا پذيرفتند و آناهيتا افشار و كاوه خداشناس اين نقش را بازي كردند. همچنين عباس غزالي و آرش مجيدي هم از پيشنهادهاي من بودند.

اين انتخاب‌ها براساس شخصيت‌پردازي كه خودتان در نوشتن فيلمنامه داشتيد صورت گرفته است؟

زماني كه من فيلمنامه را مي‌نوشتم، مثلا درباره شخصيت محسن، تصوير عباس غزالي در ذهنم بود... .

يعني براساس شناختي كه از يك بازيگر و توانايي‌هايش داريد شخصيت‌هاي قصه را ترسيم مي‌كنيد يا برعكس؟

واقعا اگر اين طور باشد، اشتباه است. به خاطر اين كه نوع متن بايد طوري نوشته شود كه بازيگر خودش را با آن تطبيق دهد مثلا ما شخصيت كيانوش با بازي شهرام عبدلي را داريم كه همزمان هم پيشنهاد من و هم پيشنهاد سيروس بود و مي‌بينم كه چقدر خوب كار مي‌كند. حالا اين كه من بنشينم و براساس شخصيت عبدلي نه كيانوش، شخصيت‌پردازي كنم اين درست نيست. قاعده اين است كه نويسنده شخصيتي را ترسيم مي‌كند و بعد به دنبال بازيگري مي‌گردد كه بتواند اين نقش و شخصيت را بازي كند.

يعني ويژگي‌هاي يك بازيگر اساسا در شخصيت‌پردازي در نظر گرفته نمي‌شود، چون شما الان گفتيد كه هنگام نوشتن نقش پليس آرش مجيدي را در ذهن داشتيد.

حتما تاثير مي‌گذارد. من به طور كلي اين مساله را رد نمي‌كنم. با آرش مجيدي در تله‌فيلمي به كارگرداني سيروس مقدم كار كرده بوديم به نام «روز بعد از خوشبختي» كه آرش مجيدي جزو نامزدهاي اصلي براي بازي در آن فيلم بود. براساس شناختي كه از آرش و بازي و تيپ او داشتم به كارگردان گفتم حتما درباره انتخاب او براي اين سريال فكر كند. وقتي مقدم او را ديد، گفت اين همان كسي است كه در ذهن من هم بود. من در ابتدا نقش ديگري را براي آرش مجيدي در نظر گرفته بودم، اما به اين نتيجه رسيديم كه آرش خوش‌چهره و چهارشانه است. خوب ديالوگ مي‌گويد و صداي خوبي هم دارد و مي‌شود از او در نقش پليس استفاده كرد و اين هوش سيروس مقدم بود كه چنين گزينه‌اي را تشخيص داد. اين يكي از آن مواردي است كه من نويسنده، نظر كارگردان را مي‌پذيرم و تاييد مي‌كنم.

شايد به خاطر همين ويژگي‌هاي رفتاري و بازيگري برخلاف بسياري از سريال‌هاي ايراني دافعه اين پليس كمتر است و مخاطب با او همدلي مي‌كند.

اين هوش و درايت سيروس مقدم را به عنوان كارگردان پخته اين سريال نشان مي‌دهد.

چرا نام فيلم از آشفتگي به رستگاران تغيير كرد؟

اين پيشنهاد شبكه سوم و قسمت پخش بود كه به نظرم پيشنهاد خوبي بود كه در بازنويسي اتفاق افتاد و دليلش همه به تفاوت سليقه برمي‌گردد كه البته به نظر من انتخاب خوبي هم بود.

جناب نعمت‌الله اگرچه ممكن است مردم ما با ملودرام‌هاي خانوادگي ارتباط خوبي برقرار كنند ولي احساس نمي‌كنيد اين ژانر در تلويزيون ما بشدت در حال تكرار است و نويسندگان و فيلمنامه‌نويسان ما بايد فضا‌هاي جديدتري را تجربه كنند؟

ببينيد ما در سوئيس زندگي نمي‌كنيم كه دغدغه‌هاي ديگري داشته باشيم. همه ما مردمي هستيم كه با مسائلي مثل فقر، ازدواج، عشق، اشتغال، اعتياد و بسياري ديگر از مسائل اجتماعي و خانوادگي درگير هستيم لذا نويسنده هم اثرش را متاثر از همين واقعيت‌ها مي‌نويسد. مگر ما چقدر سوژه در جهان داريم. به نظر من سينماي جهان سال‌هاست قصه جديدي ندارد. مهم اين است كه همين سوژه‌هاي تكراري چگونه تعريف شود و چه‌بسا ابعاد تازه‌تري از آن كشف گردد. من معتقدم چون آدم‌ها خيلي شبيه به هم هستند با مسائل مشترك سوژه فيلم و داستان‌ها نيز شبيه به هم و تكراري به نظر مي‌رسد چون اساسا زندگي تكرار همين واقعيت‌هاست. لذا من اصلا نگران تكراري بودن سوژه نيستم بلكه دغدغه اصلي من چگونگي پرداخت اين سوژه‌هاست و تجربه هم نشان داده است همين سوژه‌هاي به ظاهر تكراري اگر درست به تصوير كشيده شوند، هميشه مخاطبان خود را خواهد داشت.

از سوي ديگر نوعي اخلاق‌گرايي غلو شده هم در متن داستان و بويژه ديالوگ‌ها مشاهده مي‌شود كه من گاهي احساس مي‌كنم فيلم دارد مخاطب را نصيحت مي‌كند. بويژه شخصيت اصلي داستان خجسته كه خيلي مثبت و بي‌نقص ترسيم شده است!

من چيزي حدود 18 - 17 حديث را در اين مجموعه آورده‌ام كه بدون ذكر منبع از زبان شخصيت‌هاي قصه بازگو مي‌شود تا زيبايي و تاثير آن برمخاطب را لحاظ كنم بدون اين‌ كه مخاطب متوجه شود كه فلان جمله حديثي از مثلا امام علي (ع) است

من اين حرف را قبول ندارم. فيلم تم مثبتي دارد، اما به معنايي كه شما مي‌گوييد اخلاقگرا نيست و قصد ندارد مخاطبان را ارشاد و هدايت كند. البته ممكن است اين مساله در بطن داستان نهفته باشد، اما من سعي نكردم آن را خيلي مستقيم و افراطي نشان دهم. همين خجسته به عنوان شخصيت اصلي و به قول شما نماد اخلاقگرايي هم اشتباه مي‌كند و هر چه داستان جلوتر مي‌رود، بيشتر اين اشتباهات را مي‌بينيم. مثلا در جايي با پليس رفتار تندي دارد يا درباره برخي افراد قضاوت زودهنگام مي‌كند كه بعدا خودش نيز پي به اشتباهش مي‌برد. ضمن اين ‌كه ديديم پدرش او را به خاطر دير آمدن به خانه تنبيه مي‌كند.

درست است ولي من به جزييات كاري ندارم. در كليت فيلم نوعي حالت نصيحت‌گونه وجود دارد كه گاهي در برخي ديالوگ‌ها به بيانيه يا كلمات قصار تبديل مي‌شود.

بگذاريد من مساله‌اي را اينجا روشن كنم. اين‌ كه برخي فكر مي‌كنند اين سريال سفارشي ساخته شده، اشتباه است. هيچ ‌گونه فشار يا سفارشي به ما از اين ‌كه سريال مذهبي بسازيم وجود نداشته و اتفاقا شبكه دست ما را در توليد اين مجموعه خيلي باز گذاشته است. ما نيز سعي كرديم با توجه به داستان سريال به گونه‌اي پيش نرويم كه طرح مسائل اعتقادي و اخلاقي در آن تو ذوق مخاطب بزند و باعث جبهه‌گيري او شود. باور كنيد هيچ اجباري در كار نبود و من اينجا اعلام مي‌كنم هر ضعف و اشتباهي كه در سريال مي‌بينيد تقصير من نويسنده است. اگر در جاهايي مي‌بينيد كه ديالوگ‌ها به قول شما به كلمات قصار بدل مي‌شود، به خاطر اين‌كه من سعي كردم در اين سريال از احاديث و فرمايشات ائمه و بزرگان دين استفاده كنم بدون اين‌ كه نام گوينده را بگويم و قال باقر و قال صادق بياورم. من چيزي حدود 18  17 حديث را در اين مجموعه آورده‌ام كه بدون ذكر منبع از زبان شخصيت‌هاي قصه بازگو مي‌شود تا زيبايي و تاثير آن برمخاطب را لحاظ كنم بدون اين‌ كه مخاطب متوجه شود كه فلان جمله حديثي از مثلا امام علي(ع) است. به اين دليل كه مخاطب احساس نكند داريم ژست مذهبي مي‌گيريم يا مي‌خواهيم او را نصيحت كنيم. اين احاديث در متن داستان گنجانده شده تا تناسب منطقي با ساختار قصه داشته باشد و احساس نشود بر داستان يا مخاطبان تحميل شده است. به هر حال بازهم مي‌گويم اگر در جاهايي قصه يا ديالوگ‌ها شعاري به نظر مي‌رسد، مشكل از من است و اين ضعف را مي‌پذيرم.

يكي ديگر از ويژگي‌هاي بارز اين سريال زن محور بودن است. به طوري كه گاهي احساس مي‌شود نوعي نگرش فمينيستي پشت قضيه بوده است... .

اين را مي‌پذيرم كه داستان سريال زن‌محور است. به هر حال قهرمان اين قصه يك زن است، اما هيچ ‌گونه نگرش و تفكر فمينيستي پشت قضيه نبود. به هر حال زنان در زندگي امروزي چه در عرصه اجتماعي و چه در خانه حضور موثري دارند و نقش تاثيرگذار آنها را نمي‌توان انكار كرد. اتفاقا بيشتر كساني كه در آثارشان شعار فمينيستي مي‌دهند يا مبتني بر چنين نگرشي فيلم مي‌سازند در عمل چندان موفق نيستند و به سمت شعارزدگي مي‌روند. ضمن اين ‌كه بايد به اين نكته هم توجه داشت كه شخصيت و موقعيت زن امروز نسبت به گذشته تغيير كرده است. شايد رفتار زنان در گذشته مادرانه‌تر بود. من امروز نمي‌توانم همسرم را با مادرم مقايسه كنم. چون نيازها، توقعات و نقش زن امروز با زن ديروز فرق كرده است. طرح و بيان اين تفاوت‌ها به معني فمينيست‌گرايي نيست. شايد در رستگاران به دفاع از موقعيت و حقوق زنان پرداخته شود، اما هيچ‌گونه شعار فمينيستي در آن به چشم نمي‌خورد. رفتار خجسته هم چنين مساله‌اي را تداعي نمي‌كند. به نظر من خجسته نماد يك زن اصيل ايراني است كه در دفاع و حفظ همسر و خانواده‌اش ايستاده است و براحتي تسليم نمي‌شود.

از طرف ديگر ما پونه را داريم كه زني خلافكار است و به نوعي در تضاد با شخصيت خجسته قرار دارد... .

درست است در ميان مردها نيز همين دوگانگي‌ها و تضادها ديده مي‌شود. ضمن اين ‌كه من سعي كردم در ترسيم چهره‌هاي منفي هم به راه افراط نروم. لذا شما خوبي‌هايي نيز در پونه مي‌بينيد. اساسا من سعي مي‌كنم تصويري خاكستري از شخصيت‌هايم ترسيم كنم. شما در پونه رفتارهاي خوبي هم مشاهده مي‌كنيد همان‌طور كه اشتباهاتي در شخصيت خجسته هم مي‌بينيد.

اگرچه عاطفه نوري در نقش پونه خوب بازي كرده است، اما او در واقع دارد بازي خود را در دوران سركشي و نرگس تكرار مي‌كند. چرا دوباره از همان پرسوناژ قبلي استفاده كرديد؟

به نظر من عاطفه نوري در هر نقشي خودش را روتوش مي‌كند نه تكرار. اگر دقت كرده باشيد نوع راه رفتن او در اين سريال با دوران سركشي و نرگس متفاوت است و اين مساله‌اي است كه خودش به آن رسيده است بدون اين ‌كه من يا سيروس مقدم به او گفته باشيم. عاطفه نوري خودش مي‌گويد كه بازي‌هاي قبلي‌اش را نگاه مي‌كند تا حركت و رفتار تازه‌اي را به آن اضافه كند كه قبلا تجربه نكرده است. جالب است كه من ابتدا مخالف بازي او در اين نقش بودم، اما زماني كه براي تمرين و دورخواني آمد نظرم عوض شد و قبول كردم او بهترين گزينه براي ايفاي اين نقش است.

شخصيت صمصامي نيز با توجه به نقش‌هايي منفي كه عباس اميري بازي كرده در يك كاراكتر مثبت و وكيل آيا نوعي ريسك نبود؟

چرا. اتفاقا يكي از ويژگي‌هاي سيروس مقدم همين شجاعت و ريسك‌پذيري اوست كه در كارهاي قبلي نيز شاهد آن بوديم كه البته در عمل نتيجه داده است و عباس اميري بخوبي از عهده اين نقش برآمد. زماني كه داشتم شخصيت صمصامي را مي‌نوشتم، بدون اين ‌كه تصوير عباس اميري در ذهنم باشد، شخصيتي با ويژگي‌هاي فيزيكي او در ذهنم بود و به نظرم نقش‌هاي منفي او در فيلم و سريال‌هاي ديگر نمي‌تواند و نبايد مانع از تجربه‌هاي يك بازيگر در نقش جديد شود.

آقاي نعمت‌الله، رستگاران داستاني چند لايه و تودرتو دارد كه گاهي موجب تداخل قصه‌ها در هم مي‌شود و نوعي شاخه‌پردازي اضافي به داستان مي‌دهد كه كمك چنداني به داستان اصلي نمي‌كند... .

من برعكس شما فكر مي‌كنم. اين چند لايگي و قصه‌هاي موازي در سريال در يك بستر مشترك و در نسبت منطقي با خط اصلي داستان گنجانده شده است كه تعليق و كشش آن را بيشتر مي‌كند. ضمن اين ‌كه زندگي اجتماعي امروز نسبت به گذشته، پيچيدگي و فراز و نشيب‌هاي بيشتري دارد. در عين حال بايد توجه داشت داستان اين سريال حادثه‌اي و معمايي است كه طلب مي‌كند پيچيدگي و درهم‌تنيدگي بيشتري داشته باشد.

به عنوان آخرين سوال آيا شكل پخش سريال و روزانه بودن آن هم در نوشتن متن آن تاثير داشته است؟

صددرصد. اصلا متن داستان براساس شكل پخش آن نوشته شده است و اگر پخش آن به شكل روزانه و روتين نبود، تاثير آن از بين مي‌رفت و ضربه مهلكي به آن مي‌خورد. در واقع اگر قرار بود اين سريال به شكل هفتگي پخش شود، ساختار ديگري به خود مي‌گرفت و قصه ديگري مي‌شد. دوست دارم در پايان به 3 نكته درباره همكاري خودم با اين سريال بگويم. اول پخش شبكه 3 كه همكاري خوبي با ما داشت و هيچ‌ گونه محدوديت و فشاري براي سانسور متن اتفاق نيفتاد. دوم قدرداني از سيروس مقدم كه خيلي به من كمك كرد و واقعا يارو ياور من در اين سريال بود و سوم تشكر از پوريا پورسرخ كه به كار اعتماد كرد و بدون كوچك‌ترين غر زدني نقش را پذيرفت و همكاري خوبي با ما داشت.