جشنوارهای با ترکیب ویژه فیلمهایی از کارگردانهای بزرگ در زمان گم شده و کارگردانهای تازهکاری که نیا

جشنوارهای با ترکیب ویژه فیلمهایی از کارگردانهای بزرگ در زمان گم شده و کارگردانهای تازهکاری که نیامده راه گم کردهاند!
تاریخ درج : ۱۶ بهمن ۱۳۹۲
سرفصل : ویژه جشنواره فیلم فجر | منبع خبر : وب سایت تخصصی سینمایی سینمانگار
خلاصه مطلب : خاطره کردکریمی: تعداد زیادی فیلم از کارگردانهای نامآشنا و تازهکار با عنوانهایی وسوسهکننده، مخاطب دلزده را بار دیگر با هزار شور و امید به صفهای سینما میکشاند اما عموماً آن چه حاصل میشود تنها بر یأسِ از تغییر اوضاع و بیاعتمادی به فیلمسازان داخلی میافزاید. کارگردانان کهنهکار، اکثراً، در دنیای خود منجمد شدهاند و به هر دلیلی از به روز کردن شیوههای بیانی و روایی خود سر باز میزنند و کارگردانان تازهکار نیز آنقدر در آتش کسب شهرت میسوزند که بهکل فراموش کردهاند برای چه و که فیلم میسازند.
سینمانگار: خاطره کردکریمی: مدتهاست
فکر میکنم چرا زمانی که آدمها حرف تازهای برای گفتن یا دست کم قالبِ
بیانی یا زاویهی دیدی متفاوت با آن چه تا به حال بوده، برای نمایش
دیدگاههایشان ندارند آنقدر اصرار دارند اثری هنری خلق کنند؛ فیلم بسازند
یا داستان بنویسند. این به هر قیمت و با هر کیفیت، حضور خود را به رخ
دیگران کشیدن برایم قابل درک نیست.
نمیدانم بر سر آرمانهای انسانهای وطنی، جسارتها و خلاقیتهایشان چه
آمده است. روزگار سختی است؛ ولی مگر نه این که با کمی اغماض تا بوده همین
بوده؟ چه بر سر ذهنهای خلاق و مولف آمده که محیطهای هنری را این هجمه از
آثار پیشِ پا افتاده و سطحی در بر گرفته است. به نظر میرسد میل به
خودنمایی با بردن کمترین رنج و داشتن کمترین میزان دانش و مهارت، در تمام
سطوح جامعه چونان ریشه دوانده است که سرانجام جامعهی هنری را نیز با خود
همسو کرده است.
این روزها و همزمان با برگزاری سیودومین دورهی جشنوارهی فیلم فجر این
مسئله بیش از پیش توی ذوق میزند؛ تعداد زیادی فیلم از کارگردانهای
نامآشنا و تازهکار با عنوانهایی وسوسهکننده، مخاطب دلزده را بار دیگر
با هزار شور و امید به صفهای سینما میکشاند اما عموماً آن چه حاصل میشود
تنها بر یأسِ از تغییر اوضاع و بیاعتمادی به فیلمسازان داخلی میافزاید.
کارگردانان کهنهکار، اکثراً، در دنیای خود منجمد شدهاند و به هر دلیلی از
به روز کردن شیوههای بیانی و روایی خود سر باز میزنند و کارگردانان
تازهکار نیز آنقدر در آتش کسب شهرت میسوزند که بهکل فراموش کردهاند
برای چه و که فیلم میسازند.
هیچ نمیفهمم که بر چه مبنا و قاعدهای فیلمِ بیمایهای مانند «مردن به
وقت شهریورِ» هاتف علیمردانی که اتفاقاً عنوان فریبندهاش مخاطب از همه جا
بیخبر را با اشتیاق به تماشایش میخواند به جشنواره راه پیدا میکند تا
بعد از خارج شدن از سالن اکران، تا ساعتها بعد احساس حماقت کند. آن جا نیز
که مثلاً در فیلم «چِ» ابراهیم حاتمیکیا، تمام عوامل تکنینکی چندین گام
فراتر از استانداردهای سینمایی ایران ظاهر میشوند و مخاطب برای لحظاتی در
سرخوشی حاصل از تماشای تواناییهای نوظهور بصری سینمای بومی غرق میشود،
سرنخِ داستان از میانه بهتمامی گم میشود و عیش تو را منقص میگذارد تا
اندک امیدت به تغییر این وضعیت راکد و یأسآور باز هم به سردی گراید.
نمیدانم، شاید به سطحی بودن عادت کردهایم. کاش هنوز بتوان امیدوار بود.